ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط یک مرد 170

حالا دیگه وقتش بود که  اونو از کون ردیفش کنم . دیگه اتوماتیک وار می دونستم باید چه بر نامه ای رو پیاده کنم . هر چند کون کردن فن نمی خواست ولی سعی می کردم با خشونت رفتار نکنم . دستامو گذاشته بودم روی کون خانوم خوشگله و اونو مثل فرمون ماشین از این طرف به اون طرف می گردوندم . هر چند این فرمون یه جایی خلاصی داشت ولی کون این خانوم خوشگله از دست من خلاصی نداشت . یهو دیدم چند تا موزیک شاد ایرونی در فضای سکس ما شروع شد به پخش شدن . تعجب کرده بودم . سر در نمی آوردم . اینا دیگه از کجا درحال  پخش شدنه . در هر حال هر چی بود که در این محفل و مجلس غرور ملی من و در نتیجه خودمنو بیشتر تحریک می کرد تا بتونم این چینی رو بکنم . . تا رفتم کونشو بکنم دیدم از جاش پاشد و داره با این آهنگ های شاد برام می رقصه . چه رقصی .. چقدر وسوسه انگیز .. یه رقص معمولی می کرد و با یه لهجه خاصی یه جملاتی از ترانه بابا کرم رو تکرار می کرد .. -بابا این قدر کرم نریز بیار اون کون نابتو ما کلی برنامه ریزی کردیم . خودمو انداختم رو کونش دیگه از همون طرف خشک خشک کردم توی کون نازش .. . دستمو محکم گذاشتم جلو دهنش . هر چی زور می زد و جیغ می کشید فایده ای نداشت . یک دفغه مثل یک پلنگ زخمی پای چپشو گذاشت روی پای چپ من و می خواست منو بپیچونه و با فنی که نمی دونستم چیه حالمو بگیره . من که نمی دونستم باید چیکار می کردم . عصبی ام کرده بود .. -مادر جنده پدر کونی واسم فن کنگ فو کاراته میای ؟/؟ کیرمو با بیرحمی طوری به داخل کونش فشار دادم که چند سانت بیشتر از همون جایی که الان مستقر بود و به زور می رفت جلوتر پیشروی  کرد . پاش دیگه شل شده بود و تکون نمی خورد . رنگش مثل گچ سفید شده بود . کف دستمو گذاشتم رو سینه  اش و اونجا رو هم به شدت چنگ می گرفتم . طوری که به طرز وحشتناکی درد می کشید . -عوضی می خواستی با یه فن منو سر و ته یکی کنی ؟/؟ کور خوندی . یه جوری جرت میدم که دیگه هوس کیر نکنی . می خواستم موهای سرشو بکشم و اونو به یه طرفی پرت کنم که دیگه دلم سوخت . چند تا لکه خون هم دور و برکونش که دیدم دلم بیشتر سوخت .. با همه جفتک بازیهاش کون تپلی داشت .. با این که خیلی خوشم میومد ولی زیاد نتونستم توی کسش آب بریزم . با این حال پس از سکس اون همچنان کنارم مونده بود . انگاری بازم دلش می خواست که باهام سکس کنه و من بازم توی کسش آب بریزم . دیگه ولش کردم .. من و اون دوباره بر گشتیم به رختخواب . نگاهی به موبایلم انداختم و دیدم که همین جوری داره زنگ می خوره . کتی بود . -داداش بد که نمی گذره . شنیدم و دیدم که خیلی غوغا کردی . ببینم هیچی ازت می مونه یا نه . به فکر سلامت خودت هستی ؟/؟ -کتی این به جای خسته نباشید گفتنه .. .. خودم خنده ام گرفته بود دیدم یه حرف الکی زدم . هر چی می خواستم موضوع رو عوض کنم دیدم نشد که نشد . -کوروش جون خسته نباشی . فقط یادت باشه که هر جا باشی بازم باید بر گردی پیش خودم . -این قدر خود خواه نباش . میگی من چیکار کنم . اصلا کی بهت گفته این پخش مستقیم ها رو نگاه کنی . من خودم فردا از ستاد عملیات  بقای نسل شکایت می کنم . اگه صد ها عملیات دیگه منو که از روش فیلم تهیه نشده می دیدی چی می گفتی . خواهر انصاف داشته باش .. وقتی که با خواهرم خدا حافظی کردم از بس که عصبی بودم مجبور شدم اون دختر چینی رو دوباره بغلش بزنم و کیرمو بچسبونم به سوراخ کونش که می دونم خیلی هم درد می کرد .. کمی هم دلم واسش سوخت . بنده خدا چیکار کنه پدرش کونیه و دولتش سر ملت ایران بلا میاره و ما هم هر چی داریم می ریزیم به جیب گشاد عبا ی آخوندای چینی . .. از فردا دیگه شروع شده بود . سخنرانی و سمینار و کردن حداقل روزی دو تا زن .. استراحت و خواب کافی و تغذیه مناسب و مراقبتهای شدیدی هم واسم در نظر گرفتند . در فواصل مختلف چند بار زن رئیس جمهور یا همون رهبر چین رو گاییدم تا احتمال بار دار شدنش باشه . مگه این جمعیت تموم شدنی بودند . یه بار رفتم به یه مجلسی و حدود پونصد تا زن و دختر چینی بودند از پنجاه ساله گرفته تا سن کم .. گفتم جریان چیه .. گفتند اینا مدال آوران المپیک هستند البته طلایی هاش . . ده طلا به بالا رو باید بکنم و بعد هم قر عه کشی هایی انجام میشه و به بقیه هم سهمیه ای می رسه . داشتم شاخ در می آوردم . آخه این مادر قحبه ها رفتند واسه کشور خودشون مدال آوردن . به من چه مر بو طه به اونا تشویقی بدم . بازم جای شکرش باقی بود که ما از این مدال المپیکی ها در کشور خودمون نداریم . هر چند که زنای ایرانی چیز دیگه ای هستند ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

1 نظرات:

ایرانی گفت...

آره داداش گلم اگه امکان داره این پیامو در ذیل داستان کفشهای غمگین عشق منتشر کنی ممنون میشم ..شهرزاد عزیزم جا داره که به خاطر انتخاب این داستان زیبا که نشان دهنده روح حساس و لطیفته یه تشکری ازت داشته باشم امیدوارم در تمام زمینه های زندگی موفق باشی .ومی دونم با صبرو پشتکاری که داری حتما موفق خواهی شد . همچنین از آره داداش عزیزم به خاطر همراهی خالصانه با شما سپاسگزار بوده ونیز ازمهسای نازنین مدیر محترم داستانهای ادبی که با نظارت قاطعانه و دلسوزانه خود سعی در نظم بخشی به امور دارد . شهرزادجان ! دست گلت درد نکنه . گل لبخند بر لبانت شکوفا , خورشید چشمانت فروزان و تیر نگاهت همیشه دلنشین باد ...ایرانی

 

ابزار وبمستر