ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

بر بالهای عشق وهوس 3

اونو با دستم پاکش کرده گذاشتمش توی دهنم . نمی دونستم چه جوری ساک بزنم تا بیشتر خوشش بیاد ولی مراقب بودم که گازش نگیرم .. -نیکو الان آبم می ریزه توی دهنت .. ولش کن .. خیلی خوشم میاد .. با این که لذت می برد نخواستم که کاری کنم که سختش باشه . برای من موردی نداشت که آبشو بخورم .  مگه اون  خیسی کسمو نخورده بود ؟/؟ -چیه نیکو ناراحت شدی ؟/؟  واسش ناز کرده گفتم اگه بگم نه دروغ گفتم . آخه من چه جوری با این حال کنم . دستمو دور کیرش لول کرده و کسمو به طرفش نزدیک کردم . -نیکو من باید بهت بگم که اگه یه اشتباهی کنیم اون وقت حریف بقیه نمیشیم .. -چیه از چی می ترسی -نمی ترسم ولی باید احترام بابات رو داشت -فکر بابامی یا مادر خودت ؟/؟ لبامو ورچیدم و می خواستم حالت قهر بگیرم می دونستم نازمو می کشه . نازمو می خره . دوستم داره . از جام پا شدم . رفتم لباسمو بپوشم .. یه خورده معطل کردم که بیاد سراغم .. تا دستمو بردم طرف شورت و شلوارم مچ دستمو گرفت . به چشام نگاه کرد . من تسلیم شده رو تسلیمم کرد . کیرشو گذاشت لای پام و من اونو وسط دو تا پام قرار داده و خودمو می گردوندم .کیر کلفت و هوس انگیز نیما کس کوچولو و تپل منو کاملا بی حس کرده بود . -نیما تو چه جوری تحمل می کنی . چه جوری .. . به خودش فشار می آورد .. -نیکو نمی تونم . حس می کنم هر لحظه آبم می خواد بریزه .. کس خیس و داغمو همچنان فشار داده روی کیرش داشته با پاهام کیرشو قفل کرده بودم . حرکات کیر و ریزش منی نیما رو روی کسم حس می کردم .. -آهههههه نه نیکو .. -آره آررررره من مال توام . سخت نگیر . چقدر از تماشای چهره زیبا و مظلومانه نیما وقتی که داشت آبشو روی کسم خالی می کرد لذت می بردم .. .ثانیه هایی  با دستمال اونا رو از رو و دور کسم پاکش کرد . دلم می خواست توی کسم خالی می کرد . دلم می خواست ازش بچه داشته باشم . . -نیما من هنوز می خوام من که این جوری راضی نمیشم . یه کمی اون وسظشو بمال .. بازم قهرمان خودمو فریبش دادم . خودشم دوست داشت فریب بخوره . اگه فریب عشق خیلی قشنگه لذت بخشه . نوک کلفت کیر کلفت نیما روی کسم قرار داشت . -اینجوری که دله ترم می کنی . یه کمی بیشتر .. بیشتر .. -نیکو .. ..دستامو دور صورت مردونه اش قرار دادم -چقدر این نگاه پاک و شیطونی تو رو دوست دارم نیکو . طوری به آدم نگاه می کنی که دلم می خواد هر چی که می خوای برات فراهم کنم . -من ازت هیچی نمی خوام . چون تو رو دارم . چون تو بهترین چیزو بهم دادی . .خودتو . خودت رو بهم دادی . پس قول بده که هیچوقت ازم نگیریش . تو بهترین هدیه زندگی منی که خدا توسط خودتو بهم داده .. پس قول بده .. که خودتو ازم نگیری -نیکو من که اهل خیانت نیستم ولی مرگ و زندگی ما دست خداست . شاید هواپیمام سقوط کرد و مرد . یه خبرایی هم می رسه که می خواد جنگ شه . البته این یه خرده شایعاتیه ولی باید آماده بود .اگه من مردم تو باید قول بدی که ازدواج می کنی اونم سریع . این صحبتای عشق و وفا رو کنار بذار . -نه .. من این چیزا حالیم نمیشه . تو مرد شجاع منی .. می دونم همیشه پیش من و برای من می مونی .. دلم می خواست کاملا بهش می چسبیدم . دیگه فاصله ای بین ما نمی بود ولی اون می ترسید . دستامو دور کمرش گذاشتم و اونم دستامو رور شونه هام و بالای کمرم قرار داده بود یک بار دیگه با بوسه داغ رفتیم به استقبال یه آتیشبازی دیگه .. اما چه آتیشی ! دیگه هیچی جلو دارمون نبود .منو غرق بوسه کرده بود . زیر گلو صورت و لب و گونه ها و زیر گوشمو همه جامو می بوسید . سر کیرش هنوز روی کسم قرار داشت . نمی ذاشتم کنار بکشه واسه همین نمی تونست سینه هامو بخوره ولی چند بار کسمو رو کیرش فشار دادم . می دونستم نیمای مهربون و پاک من ولم نمی کنه . دلم می خواست شکارم کنه . دختری منو بگیره . باهاش بیشتر حال کنم . لذت ببرم . مگه چند وقت از این فرصتا پیش میاد . ما مال همیم .. با موهای سینه نیما بازی می کردم . دوست داشتم حواسش پرت شه ولی حس می کردم اونم دیگه کنترل خودشو نداره . دلش می خواد  به نقطه اوج صمیمیت و عشق و هوس برسیم . به جایی که خودمونو دیگه کاملا متعلق به هم بدونیم . یه زن  محصوصا  یه زن ایرونی وقتی به این نقطه می رسه وقتی با عشق گوهر وجودشو تسلیم عشقش می کنه انتظار داره که عشقش قدر این تسلیم شدنو بدونه و زنو به آرامش برسونه . من می دونستم نیمای من این کارو انجام میده . درد و لذت خاصی رو در کسم حس می کردم ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر