ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

خانوما ساکت 45

انوشه دندوناشو به هم فشرو و با لبخند تلخی  خیلی آروم بهم گفت ببین اگه رفتی اونجا دور منو قلم بکش .. راستش از این که می دیدم زنا بر سر من حرص می خورند کیف می کردم ولی دلم نمی خواست تا حدی هم خودشونو حساس نشون بدن که مزاحم کارها و فعالیت های دیگه من شن . آخه حسادت هم یه حد و اندازه ای داره -باشه هر طور راحت تری عمل کن . خیلی آروم و تلگرافی حرف می زدیم . خود کارمو از جیبم در آورده و روی جعبه شیرینی که رو میز قرار داشت کشیدم و خیلی آروم گفتم قلم بکش . . خشم و ناراحتی رو در چهره انوشه می دیدم . -ببین فرزانه ممکنه شیطون باشه .. نمی فهمیدم چی داره میگه . این از اون حرفای زنونه ای بود که فقط خود زنا سر در میارن . فرزانه ممکنه شیطون باشه . یعنی این آمادگی رو داره که خودشو در اختیار من بذاره ؟/؟ با خودم گفتم تو که شیطون نبودی خودتو در اختیار من گذاشتی . بذار فر زانه هم همین کا ر رو بکنه . مثلا می خواست منو بتر سونه که گرد فرزانه نگردم . نمی دونست که با این حرفش منو بیشتر وادار می کنه که ببینم از چه راهی می تونم در قلب معلم ادبیات نفوذ کنم که بتونم در جاهای حساس دیگه بدنش هم نفوذ داشته باشم . ولی خون این سیما سروش رو می خوردم سیر نمی شدم . با خودم می گفتم سیما اگه به پست من بخوری کس و کونتو جر میدم ولی بد جوری ازش حساب می بردم . شاید اگه در یه محیط دیگه ای بود می تونستم برای ترتیبشو دادن تلاش بکنم ولی با این سیاستی که اون در حیطه کاری داشت اصلا نمی شد رفت طرفش . . انوشه فکر کرده بود که چه آدم پاکی هستم اگه منو از فرزانه بترسونه من دیگه طرفش نمیرم . ولی اون در چه موردی حرف می زد این زن که همش اخلاق و رفتاری مودبانه داشت .. شاید زنا که می شینن یه حرفایی با هم می زنن که مردا ازش بی خبرن . من باید متوجه می شدم که اون چی میگه .. خیلی آروم بهش گفتم زنگ که خورد باهات کار دارم . یه دو دقیقه کلاس نرو .. یه نگاهی بهم انداخت که متوجه شدم باهام لجه ولی نه نمی تونه بگه . این خانوم مدیر بازم مزاحم بود . دوتایی مون  با فاصله از دفتر خارج شدیم . -خانومی منو ببخش اگه تند بر خورد کردم . اگه موردی هست به من بگو که من مراقب خودم باشم . تو که می دونی من چقدر دوستت دارم . اگه من باهات بودم به خاطر عشقیه که به تو دارم . من که نمی تونم هر روز قلبمو بدم دست یکی . دوستت دارم انوش راستشو بگو  خانوم فراست چه مشکلی داره که من بتونم با این مسئله کنار بیام . -تو اصلا بهم توجه نداری . این روزا همش می خوای ازم فرار کنی -باشه حرفی نزن . مهم نیست . من به این خانوم قول دادم جزواتشو مرتب کنم و می کنم . باهاش همکاری می کنم . ولی اگه مشکلی پیش اومد علتش سهل انگاری و حسادت بیجای توست .. -اصلا برای چی من باید  نقطه ضعف این خانومو بهت بگم . -خب نگو اصرار نمی کنم . اگه اصرار کنم میگی چه خبر باشه . سرمو انداختم پایین و ناراحت از ش فاصله گرفتم . می دونستم تا دوساعت دیگه موضوع رو به من میگه . اخلاقشو می دونستم . .. انوشه بهم گفت که فرزانه در فانتزیهای نوجوانی خودش عاشق  دو تا هنرپیشه مرد میشه یکی خارجی و یکی ایرونی که دوست داره باهاشون سکس کنه و این دو تا شباهت زیادی هم به من دارن . عجب چیزی گفته بود این فرزانه .. به زحمت خوشحالی خودمو از این اعتراف انوشه پنهون کرده بودم . فقط بر خودم مسلط شده گفتم این که حرف نشد . اون مربوط به دوران مجردی بود . شاید خودتو هم اون موقع ها یه فانتزیهایی واسه خودت داشتی دلیل نمیشه که الان به شوهرت خیانت کنی .. دیدم بر و بر نگام می کنه . به زحمت جلو خنده مون رو گرفتیم . -فقط حواست باشه اگه سر سوزنی متوجه شم که تو با فرزانه ریختین رو هم کاری می کنم که حتی بهت مجال خداحافظی با همکاراتو ندن . -ببینم نکنه تو هم از تبار درسا و سیمایی . -ببینم از کی تا حالا اونا دختر خاله ات شدن ؟/؟ -از خانوم مدیر بدم میاد هر چرندیاتی رو که دخترا میگن قبول می کنه . -منم این حرفا رو شنیدم . هم از دخترا هم از خاانوم مدیر .  خانوم دین زاده میگه یک مسلمون نباید این قدر عجولانه قضاوت کنه . -بازم صد رحمت به بر داشت خانوم دین زاده . واقعا اون مثل بعضی ها بی معرفت نیست . -منظورت اینه منم جزو همونام . تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیز ها . -خوبه حالا نمی خوای مثال بزنی .. .. سرتو بنداز پایین برو خانوم مدیر داره میاد .. ووووویییییی دلم می خواست گردن این زنه رو می گرفتم وسط دو تا دستای خودم و خفه اش می کردم . از دستش من یکی آسایش ندارم . . همیشه می خواد تو هر کاری سرک بکشه . شایدم علتش اینه که می خواد مدیریت کنه ..... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر