ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

خانوما ساکت 46

فرزانه زود خودشو خلاص کرد و از میدون در رفت . اما این سیما بازم منو گیر آورد ..-آقای هوشیار !من از کارای شما سر در نمیارم . نمی دونم این چه حرفاییه که شما با این خانوما می زنین . چه مسائلیه که نمی تونین در دفتر مطرح کنین .. -خانم سروش من هر کاری می کنم شما ازم ایراد می گیرین . من چی کار کنم داشتیم در مورد همین شایعات اخیر صحبت می کردیم . من باید بدونم این حرفایی که پشت سرم زده میشه ازکجا آب می خوره . نمی تونم اصلا با تمرکز کار کنم -آقای هوشیار شما کارت رو درست انجام بده کسی به کارت کاری نداره . ولی این که شما در راهرو با یک معلم زن پچ پچ کنین چه معنی میده ؟/؟ -معنیش اینه که شما جاسوسی منو می کنین . از اولش هم میونه تون باهام خوب نبوده . هر کاری دوست دارین باهام انجام بدین . اصلا بگین من این معلمو نمی خوام . این مشاوررو نمی خوام . بگین این فساد اخلاقی داره ولی این رسمش نیست . این مسلمونی نیست . شما با چشاتون دیدین ؟/؟ چرا این قدر دارین تعقیبم می کنین .. سرمو انداختم پایین و می خواستم  به جای کلاس به سمتی دیگه برم و از مدرسه خارج شم که دیدم صدام می کنه . آقای هوشیار اگه رفتین دیگه بر نگردین . من مجبورم گزارش بنویسم .. لبامو از حرص گاز می گرفتم .. با خودم گفتم حیف که نمیشه تو رو گایید ولی دونه دونه دبیراتو میگام . طوری که خودتم حسش کنی ولی برات ثابت نشه . فقط حسش کنی . جیگرت آتیش بگیره . حالا واسه تو هم که شده صبر می کنم . آشغال . تو که اصلا معلوم نیست سیما کماندویی یا سیما رقاص .. اصلا مرامت معلوم نیست واسه چی این قدر دم رقصونی می کنی . حالم وقتی گرفته شد که متوجه شدم اکی فضول وایساده داره نگاهمون می کنه . خجالت کشیدم از این که پیش اون کنف  شدم . خانوم مدیر رفت و من موندم و اکی .. یه نگاهی به پشت سرش انداخت و دستمو کشید و منو برد به یکی از کلاسهای خالی و خودشو به در چسبوند و گفت عزیزم ناراحت نباش . امروز غروب یه خورده کار دارم . بیا تا خستگی تو رو در کنم . الان بیا یه لب بده بهم .. دلم تنگ شده .. این خانوم مدیر همین جوری هست خیلی بی ادب و بی تر بیته . اصلا هیچی حالیش نیست . -یه ادب و تر بیتی نشونش میدم که حظ کنه . اکی لبشو گذاشت رو لبام . دامنشو داد بالا تا دستمو بذارم لای شورتش .. کسشو توی چنگم گرفتم . با شق شدن کیرم حس کردم کمی آروم گرفتم ولی دیگه خیلی خطر ناک بود ادامه کار .. اما قول بعد از ظهر رو بهش ندادم . چون باید می رفتم پیش فرزانه. اونجا رو باید یه جوری ردیفش می کردم . اکی تو برو من بعدا میام .. خدمتگزار رفت و منم که چند دقیقه ای می شد از ساعت کلاسم گذشته بود از اون کلاس اومدم بیرون که بازم به این سیما خانوم بر خورد کردم .. اون فکر نکنم اکی رو دیده باشه .. اگه دیده باشدش و حالا هم منو .. وای چه گندی زده بودم . اگه اونو می دید حتما به روی اون زن می آورد .. نگاهی از خشم بهش انداختم و گفتم گزارش کن ده دقیقه دیر رفته سر کلاس . یه هزار تومنی از جیبم در آورده گفتم اینم جریمه این ده دقیقه نرفتن سر کلاس ولی فکر نکنم این قدر بشه . لطفا بگین اضافه بر جریمه رو بندازن صندوق صدقات .. یه لبخندی زد و پولو ازم گرفت و گفت باشه آقای هوشیار حتما این کارو می کنم . فقط حواستون جفت باشه که علاوه بر اون از طرف مدرسه هم جداگانه جریمه میشی . حالا تا جریمه ات بیشتر نشده برو سر کلاست .. دلم می خواست بزنمش ولی اون طوری نگام می کرد که انگاری چشاش داره از کاسه در میاد .. با هر مکافاتی بود اون روز رفتم سر کلاس و بعد از ظهر هم  نشستم رو جزوات خانم فراست یا همون فرزانه خوشگل و تپل خودمون . یکی دو سری شاگرد داشتم که به عشق تور کردن فرزانه جون اونا رو موکول کردم به زمان بعد .. دو ساعت قبل از این که شاگرداش بیان رفتم خونه شون . اینم که  در میکاپ کردن و لباسای شیک و فانتزی پوشیدن دست کمی از انوشه نداشت . . البته بعضی از زنا در خوشگل کردن خودشون هدفی جز خود نمایی ندارن و نباید همه رو به حساب این گذاشت که ممکنه اهل حال باشن . -آقای هوشیار زحمت شما رو زیاد کردم . دستتون درد نکنه .. ..اوووووفففففف اون جوجوتو بخورم . این لباس چرم قرمز براقو از کجا می دونستی که دلمو می بره و تنت کردی.. وای که اون پاهای سفید و لختش که تا یه وجب بالای زانو برق می زد دلمو برده بود .دلم می خواست یه دور بر می گشت تا ببینم اون کون توپشو . هرچند به اندازه فرزانه کون نداشت ولی حس می کردم که باید استیل قشنگی داشته باشه یه بار که  سرزده رفته بودم دفتر دیدم پشت به منه و یه لحظه که مانتوشو داد بالا و اون جین چسبون و قالب کونشو دیدم همونجا حس کردم اون زیر باید یه ترکیب قشنگی داشته باشه . هرچی فکر می کردم نمی دونستم کدوم کون بوده که منو به خودش جذب و جلب نکرده باشه ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر