ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

هرجایی 54

دو تایی شون با حداکثر سرعت و هیجان دوست داشتند بهم حال بدن . کیر هر دو تاشون هم در حد متوسطی بود . قمبل کردم تا یکیشون بذاره تو کونم و یکیشون هم تو کوسم . هر دو تاشون کون پرست بودند . فکر می کردند که منم بیشتر از کون حال می کنم . خب مردا همینن دیگه . خودشون از یه چیزی خوششون میاد فکر می کنن که زنا هم باید از همون حالت راضی تر باشن . خنده ام می گرفت حرفای سکسی می زدند و می خواستند هیجان زده ام کنند . واسه این که به هیجانشون رنگ دیگه ای بدم آه ناله و فریاد هوسمو زیاد تر کردم تا دل اونا رو بیشتر ببرم . -بچه ها هر چی دوست دارین می تونیین بهم بگین .. من بدم نمیاد ناراحت نمیشم . خوشم میاد .. هر چند می دونستم اگه برن تا مدتها پیداشون نمیشه .. -جنده جنده خوب حال می کنی .  جرت میدم حالا -جرم بده ببینم می تونی .. اون یکی که از اون پایین داشت منو می گایید کفت اوخ این عجب کوس داغی داره .. همچین می کنمش که از دهنش در آد . -شما هر دو تا تونو قفل می کنم . -یه جوری کیرت بزنیم که تا حالا همچین کیری نخورده باشی .. دیگه یواش یواش باید کلکو می کندم خیلی به خودشون فشار می آوردند که دیر تر توی کوس و کونم آب بریزن و بیشتر باهام حال کنند ولی من دیگه  نیمه حرفه ای شده بودم . خیلی چیزا از همکارام یاد گرفته بودم . با این که هم کوس و هم کونم درد می گرفت ولی با یه چرخش و حرکت دورانی طوری اون دو تا کیرو توی سوراخام پیچوندم که نتوستن اونو بیرون بکشن در یک لحظه با چند تا آخ و واخ گفتم کمرمو محکم نگه داشتند تا وقتی که آبشون خالی میشه به خیر و خوشی خالی شه .. دوتایی شون سوراخامو پر کردند و با این حال به گاییدن خودشون ادامه می دادند هر چند هر دو تا کیر شل شده بود .. یه خورده بد جنسی کرده بودم . خیلی زود آبشونو آورده بودم . واسه این که بیشتر بهشون حال داده باشم با دو تا کیرشون ور رفتم و یه خورده هم ساک زدم .. وقتی اونا رو فرستادم حس کردم که دیگه واسه امروز بسه .دیگه باید به نیلوفر گلم می رسیدم . دختری که جز من هیشکی رو  تو این دنیا نداشت . گاهی وقتا دلم واسش می سوخت . نمی دونستم چیکار کنم که کمتر احساس تنهایی کنه . می ترسیدم از این که بخوام  با یه زنی و در و همسایه ای دوست شم . دوست شدن همون و مزاحمت همون . از ته و توی کار آدم میخوان سر در بیارن . اونم در محله متوسط نشین شهر که هنوز بعضی از زناش همون خصلت قدیمی ها رو داشتن . این جوری بهتر بود که کسی ندونه که من دارم چیکار می کنم . تازه توی تهران بزرگ عادی بود . گاهی می دیدی دو تا همسایه بیست سال یا تا آخر عمرشون هم از حال و احوال هم با خبر نمیشن که البته اینم درست نبود ولی برای منی که  تن فروشی می کردم نباید کسی منو می شناخت . رفته بودم حموم و موهامو خشک کرده بودم که دخترم اومد .. هر وقت اونو پس از چند ساعت می دیدم هم دلم خواست گریه کنم و هم بخندم . اونو بغلش زدم و سر و صورتشو غرق بوسه کردم -مامان طوری منو می بوسی که انگار دیگه نمی خوای منو ببینی . من که جایی نرفته بودم . بوسه هامو با بوسه هایی بیشتر جواب داد . اخلاقش این بود . -مامان من هر وقت دبیرستانم تموم شد کار می کنم تا زندگیمون بهتر شه و تو سختی نکشی .. -نیلوفر آخرین بارت باشه که این حرفو می زنی . دلت می خواد مامان دیگه دوستت نداشته باشه ؟/؟ -مامان دلت میاد این حرفو بزنی ؟/؟ من که می دونم چقدر دوستم داری .. -دخترم اگه من گشنگی بکشم و اگه برم توخونه های مردم کار کنم تو یکی رو باید به جایی برسونم . خدایا چرا باید به دخترم دروغ بگم . چرا باید فقط بهش بگم که  با سود این چندر غاز سپرده داریم زندگیمونو پیش می بریم . -نیلوفر چته داری می لرزی . سردته . -یه خورده مامان .. هوا خیلی سرد شده .. یخبندونه .. -بهت گفتم که برات کاپشن گرم تر بگیرم خودت نخواستی .. -نه مامان خوبه حالم خوب میشه ..هر کاری کردم ناهارشو نخورد . وقتی هم که از خواب پا شد تمام بدنش می لرزید .. -عزیزم فدات شم دخترم پاشو بریم دکتر .-مامان نمی تونم  وقتی پا میشم همه جا رو تیره و تار می بینم . حس ندارم .. اصلا گرم نمیفتم . -من که بهت گفته بودم این جوری نرو بیرون . چرا این قدر فکر مامانتی که پولش خرج نشه .. عزیزم بیا برسونمت دکتر .. -مامان نمی تونم راه برم .. بدنم همه درد می کنه . ترس برم داشته بود . ظاهرا آنفلونزای سختی اومده بود سراغش . اون سال جون خیلی ها رو گرفته بود . یه سری می گفتند آنفلونزای افغانی ولی این مدل سرما خوردگی نمی بایستی این قدر خطر ناک باشه . به آژانس زنگ زده و اونو با خودم بردمش . -مامان دارم می میرم ..مامان حالم خوب نیست .. دخترم گلم چش شده بود . من که واسش کم نمیذاشتم . اون خودش به خودش سختی می داد . مثلا در هر کاری می خواست که صرفه جویی کنه . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر