ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

آبی عشق 80

همه می دونستن وضع بد مالی منو .. وقتی که آدما فکر می کردند می تونن منو با پول بخرن از خودم بدم اومد . دلم می خواست بمیرم . خدایا فریادت می زدم چرا یکی رو این قدر میدی که نمی دونه با پولش چیکار کنه و یکی مثل منو هم از محبت عزیزام محروم می کنی و هم این که به خاطر فقر کاری می کنی که همه بهم جسارت کنن . وقتی همکلاسیم بهم گفت پول ثبت ناممو بهم میده تا باهام باشه از زندگی جز مرگ هیچی نمی خواستم .. چرا خدا میذاره که جون آدم به لب برسه و در آخرین لحظه اونجا که زندگی آدم به مویی بنده اونچه را که می خواد به آدم بده میده .. من نمی دونم تو کی هستی و چی هستی می دونم از طرف خدا اومدی تا بدونم که هستم . بدونم که نفس می کشم زندگی می کنم . بدونم که می تونم عاشق باشم . بدونم که می تونم به فردا و فر داها نگاه کنم . به من بگو تو کی هستی . یک فرشته ؟/؟ مافوق انسان یا انسان مافوق ؟/؟ نمی دونم هر که هستی هر چه هستی واسه من پیام آوری از طرف خدایی . شاید اون دستتو نگرفته باشه و بهت نگفته باشه که بیای طرف من ولی  اون نوری رو که در دل پاک و مهربونت دید م همون نور خدا بود همونی که اومد تا غم دلمو پاک کنه . تو آمدی تا بهم بگی بزرگی آدما رو باید از روح بزرگ و قلب پاکشون شناخت اومدی تا بهم  عشقو نشون بدی اومدی تا حس کنم امید رو آینده رو اون چیزایی رو که نداشتم شادی رو حس لحظه های خوبو . شاید این خود خواهی باشه که من فرستاده خدا رو برای خودم بخوام . چشات خیلی قشنگن . قشنگ تر از رنگ آبی عشق .. قشنگ تر از رنگ آسمونی که مرغ عشق من داره درش پر می کشه . من خودمو به نگاه چشای تو می سپارم . من خودمو میدم به دست رویاهای شیرین زندگی به جایی که بتونم سرمو بذارم رو سینه ات . برات از عشق بگم . از تپش لحظه ها .. .. سرزنشم نکن .. نگو که چرا گفتم که دوستت دارم . نگو که چرا گفتم که عاشقتم . تو خودت گفتی . خودت گفتی که آدما می تونن حس خودشونو بگن . تو خودت گفتی که آدم برای رسیدن به خواسته هاش باید بجنگه . می دونم که خواستن تو زیادیه . می دونم که  لیاقت اونو ندارم که دوستت داشته باشم ولی خودت گفتی که دوست داشتن گناه نیست . آخه عشقو خدا آفریده .. خدا هم عاشقه .. اون اگه دوستم نمی داشت که تو رو واسم نمی فرستاد که منو به زندگی بر گردونه . حس می کنم که  دارم آروم میشم . می دونم تو رو داشتن خیلی سخته تو رو خواستن زیادیه .. خدا خیلی چیزا رو بهم داده با دستای تو بهم داده .. ولی دستای تو رو هنوز بهم نداده . من اون دستا رو می خوام .. خدااااااااااااا خداااااااااااااا من اون دستا رو می خوام . اون دستایی که در آغوشم بکشه بهم بگه که دوستم داره . بهم بگه که عاشقمه . فقط یه ذره .  یه ذره .. قد یه ارزن .. بگه که دوستم داره .. دیگه هیچی از خدا نمی خوام . به خدا دیگه هیچی از خدا نمی خوام .. دیگه هیچی نمی خوام . گاهی دیوونه میشم و به خودم میگم کاش تو اون قدر خوب نبودی که من عاشقت می شدم . کاش تو هم مثل اون پسر بد ازم می خواستی که باهات باشم شاید اون وقت تا این حد دوستت نداشتم . ولی حس می کنم   اون که خودشو تسلیم عشق می کنه و با عشق تسلیم میشه همه چیز خودشو می بازه .. آره نستوه من !عشق منو تسلیم تو کرده . وقتی که در تو جز خوبی نبینم تسلیم بی اراده توام فقط تو . تو را باتمام وجودم می پرستمت من اجازه شو از خدا گرفتم . همونی که تنهام نذاشت . فقط یه چیز دیگه ازش می خوام . تو رو .. تو رو .. به خدا هیچی دیگه نمی خوام . سرمو میذارم رو سینه ات .. نمی خوام که نوازشم کنی . خودم نوازشت می کنم . خودم واست ستاره ها رو می شمرم . وقتی که با طلوع خورشید چشای خوشگلتو باز کنی خودم کنارت می شینم و با تو از راز ستاره ها میگم  این که وقتی خورشید میاد اونا کجا میرن . سرمو میذارم رو سینه ات تا بوی تنتو حس کنم بوی زندگی رو بوی عشقو .. نمی دونستم عشق چیه . حالا هم نمی تونم تعریفش کنم تفسیرش کنم . اگه یکی ازم بپرسه عشق چیه می دونی چی بهش میگم ؟/؟ میگم نستوه قشنگ و مهربون منو بذارین روبروم تا ساعتها نگاش کنم . بخندم گریه کنم . سکوت کنم . نگاش کنم . حرف بزنم . فقط منو نگام کنین تا قصه عشقو بنویسین . یک کتاب قطور دیگه . قصه زندگی . قصه دختری که مرگ و نیستی بغلش کرده بود و تو اومدی اونو از چنگش نجات دادی .. اومدم تا ازت بخوام بهم زندگی جاودانه بدی . با عشق پاک خودت . به خدا هر چی بخوای همون میشم . .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر