ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

ماجراهای مامان زبل 48

اون روز و اون لحظات من و آیدین هر جوری که دوست داشتیم با هم حال کردیم . طوری بهم لذت می داد و لذت می برد که حس می کردم دوست دخترشم . شایدم اگه یه خورده دیگه نازمو می کشید این انتظارو داشتم که ازم تقاضای از دواج کنه . چند روز پیش در روز نامه ها خونده بودم که یه جوون بیست ساله یا یه پیر زن 60 ساله از دواج کرده  . خب من که از اون پیر زنه 13 سال جوون ترم . چه دنیایی شده . اصلا یادم رفته بود که هفت تا بچه دارم . وای بچه گفتم اگه بخوان بهم سر بزنن چی . باید اونو به جایی قایم می کردم . ولی دلشو نداشتم باهاش از این حرفا بزنم و روحیه شو کسل کنم . ولی خوشبختانه اون شب تا صبح زیر کیر آیدین دست و پا می زدم و آب از آب هم تکون نخورد . این کس شرات رو هم که کوچه به محاصره نظامی در اومده و می خوان آیدین رو بگیرن فقط برای تر سوندن این پسره بود و این که اونو کنار خودم داشته باشم وگرنه این روزا 'گاهی  زن شوهر دار میره زیر کیر غریبه ها و شوهره هم اونا رو می بینه اگه بخوان واسه هر چیزی این قدر لفتش بدن و پا پبچ شن که این نشد رسم زندگی . گذشت آن زمان که  زنای زنا کار رو سنگسار می کردند . الان اگه این زنا یه سر ویس با قاضی یا آخوند گردن کلفت رابطه بر قرار کنن دیگه حکم آزادی اونا صادر میشه صبح زود از خواب بیدار شدم و اون هنوز در کنار من بود . چه ناز خوابیده بود . ولی کیرش در حالت خوابیده هم یه ابهتی داشت طوری که دلم می خواست همین جور لیسش می زدم و رهاش نمی کردم . کیرشو گرفتم توی دستم و دیگه بی خیالش شدم که ممکنه بیدار شه . اشی نباید حسرت این لحظه ها رو بخوره . اشی برای به دست آوردن هر کیری کلی زحمت کشیده . و تلاش کرده .. دلم یه جوری شده بود . وقتی فکرشو می کردم که اون میره و دیگه نمی بینمش یه جوری می شدم . راستش من همش داشتم رو به جلو حرکت می کردم . از اونایی که منو گاییده بودند هیشکدومشون برای بار دوم سراغم نیومده بود راستش فرصتش نشده بود . در این افکار بودم که آیدین نازمن بیداره یا نه که دیدم کیرش لحظه به لحظه دراز تر شد . جااااااان با شق شدن کیر اون منم حس کردم که کسم ورم کرده و دوباره نیاز داره به این که کلفتی کیر پسر خوشگله رو توی خودش حس کنه . اومد بغلم کرد و با یه اشاره کیرشو کرد توی کسم . راستش یه خورده خجالت کشیدم از این که فکر نکنه من چقدر گشاد هستم . یه حقیقتی بود و نمی شد تغییرش داد . در هر حال باید فکری واسه این مشکل می کردم . دوست داشتم برم جراحی کسمو تنگ کنم . هر چند یکی از همین  دوستای قدیمم این کارو کرده بود و می گفت درسته تنگش کرده ولی موقع گاییده شدن کمی احساس درد می کنه . عیبی نداره من تمام این درد ها رو به جون می خرم بذار آیدین و هر جوون دیگه ای که منو می کنه از گاییدن کس تنگ تر لذت ببره و دیگه این حرصو نداشته باشم که چرا دارم پیر میشم . -چقدر آتیشت تنده آیدین جون . ببینم بازم بهم سر می زنی ؟/؟ میای پیشم ؟/؟ -هر وقت بخوای میام . من که کار خاصی ندارم . -چه عالی پسر خوب .. به سلامتی آیدین جون . دوستت دارم دوستت دارم . اووووووفففففف وقتی این حرفو می زد نمی دونستم از خوشحالی چی بگم و چیکار کنم ولی خیلی حشری شده بودم . ولش نمی کردم . دلم می خواست قبل از رفتنش تا اونجایی که جا داره شیره اونو بکشم . -خیلی با حالی اشی جون . این جوری که معلومه اگه مثل خانومه توی این فیلم دو تا مرد هم بخوان بیان سراغت هر دو تا رو بتونی جواب بدی . البته اشی جونم فکر نکنی که من دارم  جسارت می کنم . این یک مثاله و مثال زدن هم که گناه نیست -نهههههه نهههههه عشق من تو داری راست میگی . چه خوب اشی جون خودتو شناختی .. شما مردا هم همین طورین . حالا آب کیرتون وقتی خالی میشه و خنک میشین تا چند لحظه و شاید چند ساعت کم میل تر میشین و ما زنا سیستممون یه جور دیگه ایه ولی هر دومون هوس داریم لذت می بریم . .. وااااایییییی موبایلم زنگ خورد .. . گوشی رو گرفتم . پسر بزرگم بود .. بعدش چند تا دیگه از بچه هام انگاری یکی یکی با هم دست به یکی کردند که منو اون وقت صبح که چیزی حدود 7 بود از خواب بیدارم کنند . از همون اولش یه دروغ تحویل دادم که خونه نیستم . راحت . .. اگرم می خواستن بیان به فضای خونه  کلید ورودی هال دستم بود . از اون ور هم که تیغه انداخته بودم . عشق و کیف و صفا رو عشق است . دیگه خیال خودمو تخت کرده بودم . از اون طرف هم آیدین وقتی موبایلشو روی زنگ تنظیم کرد و یه نگاهی بهش انداخت دید چیزی حدود پنجاه تا تماس بی پاسخ داشته .. -ووووووییییی اشی جون خونواده خیلی نگرانم شدن -عجب پسر گلی که حالا یاد خونواده ات افتادی . کستو کردی و حالتو کردی .. می تونی زنگ بزنی و بگی دیشبو خونه یکی از دوستات بودی . الان دنیا داره روی دروغ دور می زنه . در همین لحظه موبایل آیدین زنگ خورد . یکی از دوستای پسرش بود .... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی 

5 نظرات:

دلفین گفت...

عالی بود داداشم دمت گرم همه داستانها رو خوندم راستی داداشم اون قسمتی که قرار بود دوست اشرف با پسرش بیاد خونه اشرف چند روز بمونن یاد نر بنویسی البته داداشم بی ادبی منو ببخش

ایرانی گفت...

داداش دلفین شما سرور مایی بزرگواری این حرفا چیه حتما چشم یادم نرفته این صحنه که تموم شه و از این موضوع فعلی خارج شیم در مرحله بعد می نویسم البته مادره با ایمان باشه بهتره ؟ فرقی هم نمی کنه اینجا نقش اصلی رو بیشتر پسره داره . در این جور مهمونی ها زنهای معمولی و غیر مذهبی هم با مذهبی ها عملشون یکیه .. ممنونم از تماست شاد باشی ....ایرانی

دلفین گفت...

داداشم حق با شماست مامانه با ایمان باشه جالب میشه ولی داداشم کاری کن اشرف هم پسر رو اذیت کن مثلا وقتی پسره توحموم هست لخت بشه بره تو حموم بعد الکی بگه نمیدونستم با سیاست اینکارارو بکنه پسر رو تو هوس خودش نگه داره که پسره شب میره تو اتاق اشرف وقتی اشرف خواب اونکارو میکنه
داداشم شما تاج سر مایی اینو باید اول مینوشتم یادم رفت ببخشید داداش ایرانی عزیز

دلفین گفت...

داداشم شما تاج سر مایی
داداشم حق با شما مامانه با ایمان باشه جالبتر میشه ولی داداشم کاری کن اشرف پسر رو به هوس بندازه مثلا وقتی پسره تو حمومه اشرف لخت بره تو حموم بعد الکی بگه نمیدونستم تو توحمومی از اینکارا منظورمه که
بعد پسره وقتی اشرف خوابه بره سراغش

ایرانی گفت...

اطاعت داداش دلفین به اون قسمت که برسیم احتمالا سه قسمت دیگه حتما به این صورت عمل می کنم . شب و روزت خوش ...ایرانی

 

ابزار وبمستر