ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

هرکی به هرکی 143

سوزان رو بین خودمون قسمت کردیم . اومد روی کیر من نشست و بهمن هم از پشت فرو کرد توی کونش . -آخخخخخخخ شما مردای گل فدای دو تا کیرتون بشم . آریا جون . اینم جز و امتحانه ؟ -سوزان قشنگم . تو که الان قبول شدی و کارت تمومه . بهمن رو.کون زنش سوار بود و من از زیر کس  زنشو می کردم . فکر کنم در میون جمع ما از همه خوشحال تر بهمن بود . از این که من زنشو قبول کردم . هر چند دانش آموز یا دانشجو باید خیلی تنبل باشه و بی جان که من ردش کنم ولی  اونا خیلی سخت می گرفتند و در همین لحظه پری جونو دیدم که در یه گوشه ای اخم کرده داره ما رو نگاه می کنه و اگه به خاطر من نبود شاید کلی بد و بیراه هم به ما می گفت . با اشاره دست صداش زده گفتم بیاد طرف من . اونم در حالی که کاملا برهنه  بود و هنوز حالت سکس و زمان امتحان گیری از بهمن بر تنش حاکم بود بهم نزدیک شد و با یه حالتی اخم کرده گفت قرار نبود تا یه تیپ جوون دیدی این قدر زود همه چی رو فراموش کنی . حواست باشه -مادر جون من باید چیکار کنم . دستشو کشیده و اونوبه خودم نزدیک کردم . -ببینید من شما رو دوست دارم . آروم زیر گوشش گفتم من جلوی اینا تو رو بکنم که خیلی ضایع میشه . اگه بهمن داره زنشو میگاد خب زنشه ولی فردا پس فردا می خوای برن جار بزنن .. مادر بزرگ رو زمین خم شده بود و من در گوشی این حرفا رو بهش می گفتم . ولی امان از دست کس سوزان سوزان . خیسی هاش تمومی نداشت . بهمن : عیال گلم کست داره چیکار می کنه انگاری از روغن داره کره بیرون میده . آبرومونو پیش این آریا جون دیگه نبر . حتما فکر می کنه ما نمی کنیمت .. -خواهش می کنم بهمن جان این حرفا چیه . من خودم می دونم زن دیگه تنوع طلبه . مخصوصا این که پیش شوهرش و با اجازه اون زیر کیر یک مرد دیگه باشه همه اینا براش یه هیجان داره . مثلا شما الان با پری جون بودین . درسته پری جون از جوونا بیشتر سن داره ولی جاذبه جنسی خیلی قوی داره و موتورش مثل یک جوون سی ساله کار می کنه همون تو رو به هیجان آورد . این طور نیست ؟/؟ چرا . -خب همین تنوع طلبی هاست که یک زن رو به هیجان میاره . یک زن اگه در هفت روز هفته هر روزش رو یک کیر نوش جان کنه که با کیر روز بعدش فرق کنه یه روحیه و نشاطی پیدا می کنه که به عمر جاودان رسیده . -این جوری که داداش آریای ما میگه پس جنده ها باید روحیه آدمای جاودانی رو داشته باشن . -اونا قضیه شون فرق می کنه . مادر بزرگ حوصله اش سر اومده بود نزدیک بود سرمون داد بکشه . -ببینم شما اینجا لبنیاتی راه انداختین ؟/؟ نکنه می  خواین ماست و پنیر هم درست کنین -پری جون ماستش درست شده پنیرش مونده .. مادر بزرگ از اون فضا خارج شد . -ببینم از دست ما عصبی بود -نه اون یه کمی کار داشت رفت -پسرا آقایون شما مثل این که این دو تا سوراخ رو از یادتون رفت . آریا جون خوب گوش کردی شوهرم چقدر آقا و با معرفته ؟ /؟ اون موافقه که هر وقت دلت خواست بیای خونه مون و یه حالی ازم بپرسی . حتی اگه خودش خونه نباشه -بهمن جان جدی می فرمایی ؟/؟ -آریا جان مثل این که خودم هم همینو قبلا بهت گفته بودم -ولی به این صورت تکمیلی نبود . در هر حال حاضرم همین مسئله رو کتبا هم بنویسم ولی چون عرف جامعه ما قبول نمی کنه و اگه هم نامه کتبی من به عناوینی    از جای دیگه ای سر در بیاره بیچاره مون می کنه واسه همین به عنوان ابلاغ شفایی همین جا میگم من در مقابل شما صاحب زن نیستم . سوزان ظاهرا اشک تو چشاش جمع شده بود . -بهمن چه شوهر خوب و با معرفتی هستی . سرشو بر گردوند وقبل از این که لباشو به لبای شوهرش بچسبونه بهم گفت آریا جون یه خورده محکم تر بزن که الان لبام رفت رو لبای بهمن می خوام طوری حس بگیرم که از سکسم نهایت لذت رو ببرم . می خواست شوهره رو ببوسه در عوض از سکس با من لذت ببره . تازه ازم خواست که سینه هاشو هم میک بزنم . یه خورده تلاشمو زیاد کردم . هم این که زود تر قال قضیه رو بکنم و هم این که مادر بزرگ هم اون طرف حوصله اش سر اومده بود و دلشو نداشتم اونو بیشتر از این ناراحت ببینم . بیچاره حق داشت الان این زن و شوهر باید اینجا رو ترک می کردند و من زیادی آزادشون گذاشته بودم . کمرم درد گرفته بود با این حال کمی خودمو بالا تر کشونده با نوک انگشتام به روی کسش دست می کشیدم تا اونو سر حال ترش کنم . نفسهاش تند تر شده بود . فشار زیادی به خودش می آورد . حس کردم که باید یواش یواش در حال ارگاسم باشه . از جون مایه گذاشته بودم . بالاخره دهنشو از رو لبای شوهرش بر داشت  یه فریادی کشید که سالن رو به لرزه در آورد .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر