ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط یک مرد 173

وقتی از  هلی کوپتر پیاده شدیم احساس سر مای خاصی می کردم . اینجا دیگه کجا بود . منو یاد قبرستونهای خودمون در وسط هفته مینداخت . حداقل اون قبرستونها چند تا مرده شور و مرده رو داشت ولی اینجا رو نمی دونستم باید به چی دل خوش باشم در هر حال داشت حالم گرفته می شد . سیبر که متوجه این حالتم شده بود گفت چیه آقا کوروش ناراحتین ؟/؟ نگران نباشین اینجا رو به بهترین شکلی برای ورود شما آماده کردند . چند نفری به استقبال من اومده بودند .. سیبر باهاشون حرف زد .. چهار تا مرد با لباسای محلی که همه شبیه هم بودند . با این لباسای محلی که تنشون کرده  بودند  یه تیپی پیدا کرده بودند  هم شبیه به چینی ها بودند و هم از بک ها .. -کوروش خان این چهار تا مرد شوهر اون زنی هستند که تو الان می خوای بری سراغش . یه لباس محلی مذهبی هم آوردند و تنم کردند . از بوش بدم میومد .یه کلاه گرد مسخره هم گذاشتند سرم . البته واسه اونا جالب بود و نوعی احترام .  کلاه و لباس بوی یه چرم خاصی رو می داد که حالم داشت  بهم می خورد . -این دیگه چیه .-یک لباس گرون قیمت از چرم اصل و خالص .. دیگه نشنیدم چی داره میگه منو به یاد بوی لاستیک های نو مینداخت که بچه بودم خوشم میومد ازبوش ولی بزرگ که شدم حالم ازش  بهم می خورد . سرمو گذاشتم رو شونه های سیبر خان و اونم که از این کارم خوشش اومده بود با یه بوسه همراهیم کرد .. وای شازده خانوم هم اومد سراغم . اون دیگه یه تیپی  ناز وملوس داشت که نمی شد تشحیص داد چینیه ژاپنیه  یا ازبکی و آسیایی میانه .. خیلی هم ریزه میزه بود .. -سیبر جان مطمئنی که این شازده خانوم چهار تا مرد رو حریف بوده ؟/؟ -یعنی چی ؟/؟ دست گذاشتم رو کیرم و گقتم چهار تا .. بعدم به قسمت کسش دست زده گفتم یکی .. خندید و گفت آقا کوروش برای این شازده خانوم تفاوتی نداره  . هر مردی فقط یک هفته کنارش هست و هفته بعد نوبت عوض میشه .. حالا که هیشکدوم از این بر نامه ها نیست . سوالات دیگه ای هم در ذهنم بود که گفتم فعلا ولش نمیشه خودمو بی خود با این افکار مشغول کنم . در واقع بازم رفته بودم به یه کاخ دیگه . این کاخ باید اختصاصی بوده باشه  . نه جای سلطنت و حکومت دینی مذهبی .. جمعیتی حدود پنجاه نفر ما رو دور کرده بودند . شازده خانوم خودشو به من چسبونده بود و سیبر به احترام اون ازم فاصله گرفته بود . شازده سرشو به سینه ام چسبونده بود و رفته بود توی حس . خیلی ریزه میزه و خوشگل بود . چند تا بچه قد و نیم قد هم اون دور وبر بودند .ظاهرا بچه های این زن بودند که نمی دونستن ازاین چهار تا مردی که شوهرای مامانشون بودن  کدوم باباشونه کدوما عمو شونن . خنده ام گرفته بود در همین افکار غوطه می خوردم که حس کردم چند تا از این مردا دارن باهام دست میدن این زن که خودش شوهر و بچه که داره . چه مرگشه بازم می خواد بار دار شه . شاید به خاطر این که هیچکدوم از اینایی که بزرگ شن قدرت بار وری ندارن و می خواد یه بچه ای داشته باشه که تولید مثل کنه ولی اگه دختر باشه چی ..  پسر رو هم باید از جای دیگه ای وارد کنن . دیگه گیج شده بودم . شب هنگام یه غذایی حوردیم و من و این خانوم تنها شدیم .. خسته شده بودم . حداقل این خانومای جنده یه استراحتی می تونستن به خودشون بدن ولی گویی برای من انگاری استراحتی وجود نداشت . با این که فضا فضای کوهستانی بود  و حال و هوایی دامداری داشت منطقه ولی این کاخ خیلی امروزی ساخته شده بود . آهنگهایی در حال پخش شدن بود که فکر کنم فقط خود شازده خانوم از اون لذت می برد ولی من باید به احترام اون تحمل می کردم . نمی دونستم آیا می تونه کیر منو تحمل کنه یا نه . در هر حال خیلی راحت تر از بقیه زنا تونستم لختش کنم . با این که هیکل ریزی داشت ولی خیلی سفت و تو پر بود . این مدلی کردن هم صفای خودشو داشت . هر چند زن رهبر چین و دخترش هم قد و قواره  های به اون صورت درشتی نداشتند ولی  این یکی دیگه از همه اونا نقلی تر و آبدار تر و خوشدست تر نشون می داد .. اصلا بهش نمیومد چهار تا شوهر داشته باشه .. وقتی لختش کردم و کسشو دیدم داشتم دیوونه می شدم . آتیش گرفته بودم .. کسش اندازه کس یه نوزاد بود. دلم می خواست برم بگم شوهراش بیان اینجا ببینم کیرشون در چه حدی بوده که تونسته اونو تا این حد رو فرم و تازه نگه داشته باشه ولی به خودم گفتم به من چه حالا این این جوری شده ولی می دونستم اگه چند بار از این کلفت منو نوش جون کنه کسش میشه اندازه کس زنای عرب . ..پاهاشو باز کرده و خواستم کوسشو میک بزنم . باید بیشتر بازشون می کردم ولی به این سادگیها نمی شد . متوجه شد که من چی می خوام . یک آن مثل زبونه ها و دو طرف قیچی پاهاشو طوری به دو طرف باز کرد که اگه یه خورده دیگه ادامه می داد دو تا پاش رو یه خط قرار می گرفتند ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

2 نظرات:

شهرزاد گفت...

ممنون ايراني عزيز
بسيار عالي بود

ایرانی گفت...

منم ازت ممنونم شهرزاد جان ! خسته نباشی . شب و روزت خوش ....ایرانی

 

ابزار وبمستر