ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

لز با دختر خجالتی 6

اووووففففف بذار یه خورده حال کنم از جام پاشم . این جوری سختمه .. صورتم داغه . باید چشامو ببندم تا حس منو حس نکنن . نمی خوام  خجالت کشیدن منو ضعف منو ببینن . پررو میشن . اووووووفففففف چرا زهیدا داره این جوری می کنه . نهههههه .. انگشتاش داشت با کسم بازی می کرد . نوک زبونش همین جور داشت سوراخ کونمو لیس می زد . آهههههههه نهههههههه نهههههههه من نمی تونم جلو مو بگیرم . باید پاشم . ولی از بس هوس و شهوت منو سستم کرده بود و حشری شده بودم اراده کس و بدنم دست من نبود . نمی تونستم از جام پا شم . بهاره و زلیخا همچنان میخ ما بودند . می دونستم که منتظرن ببینن آخر و عاقبت کار من و زهیدا چی میشه . ولی من تا پنج دقیقه دیگه باید از جام پا می شدم . نباید این قدر شل می گرفتم ولی زهیدا کاری کرده بود که نتونم حرکت کنم . سینه هام داشتند از جاش در میومدن . کس خیس من اسیر دستای زهیدا شده بود . اومد سرشو گذاشت زیر گوش من و آروم بهم گفت که من می دونم تو بیداری . به نفعته که بیای تو بغل ما و خودت بهمون حال بدی .. خیلی آروم سرمو به طرف بالا تکون دادم . یعنی نه . زلیخا : خواهر ! اگه میشه بیا کنار,  ما هم یه فیضی ببریم . این که نمیشه همش تو از تن خوشگل این بچه سوسول مامانی لذت ببری . دلم می خواست پامی شدم و تو صورتشون تف مینداختم . دختر ندیدم این قدر پررو . دو تا خواهر زمین تا آسمون با هم فرق می کردند هر چند دو تایی شون سر و ته یک کرباس بودند ولی بازم این زهیدا یه رحم و مروتی سرش می شد . در هر حال روحیه من خیلی کسل شده بود . زهیدا دست از ور رفتن با من ور نمی داشت . بازم ادامه داد . حالا که می دونست من بیدارم و تکون نمی خورم شورت و شلوارمو تا آخرش از پام کشید پایین و در آورد . نههههه نههههههه من نمی خوام . مامان من نمی خوام . نمی خوام این جوری با آبروم بازی شه . با این که اونا همه شون لخت و بر هنه بودند و از این که به بدن هم دست بزنن و همو پیش هم لخت ببینن خجالت نمی کشیدند ولی من سختم بود . نمی تونستم این شرایطو تحمل کنم . حالا زهیدا کف دستشو گذاشته بود روی کسم و اونو محکم چنگ می زد و ولش می کرد . لبامو گاز می گرفتم . با وجود غرور شکسته لذت می بردم . ولی تو دلم می گفتم کور خوندی اگه فکر می کنی برنده میشی من بهت باج نمیدم . من بهت باج نمیدم که بعدش بهاره و زلیخا بیان سراغم و هر کاری که دلشون خواست انجام بدن  ولی زهیدا لحظه به لحظه بیشتر آتیشم می زد . دستاشو گذاشته بود رو کمرم و لباشو گذاشته رو کونم و یواش یواش میومد پایین تر . زبونشو روسوراخ کونم کشید و بعد رفت روی کس .. بهاره : زهیدا جون من دیگه نمی تونم صبر کنم . زهیدا : ببین من الان طرف تو قمبل کردم بیا کس و کون منو لیس بزن تا ببینیم تکلیفمون چیه . این قدر عجول نباشین . فکر کنین این زیبا هم نبوده . اون وقت می خواستین چیکار کنین . پشت پامو  رونمو لیس می زد . زهیدا دهنشو باز کرد و گذاشت رو زانوم . زانوها مو به نوبت میک می زد . پاهامو به نوبت از وسط خم کرده انگشتاشو دونه به دونه  می لیسید  . با خودم گفتم  باشه دو دقیقه دیگه هم می مونم بعد از جام پا میشم . الان دیگه توان بلند شدن از جامو ندارم .هر بار انگاری یه تنوعی داشت این حرکاتش . می دونست باهام چیکار کنه . ولی من برای شخصیت خودم ارزش بیشتری قائل بودم . این دخترا نباید فکر کنن که منم مث اونا تربیت وبی تربیت شدم . اوخخخخخخ اگه مامان بابا بفهمن که دخترشون یه دختر بد کاره شده دیوونه میشن . دیگه منو خونه راهم نمیدن . خجالت می کشم . من توی حموم روم نمی شد کسمو نشون مامانم بدم . یکی دوبار که با هم رفتیم به یه استخر عمومی حتی بعضی از خانوما بی خیال بودند . می خواستند لباسی مایویی عوض کنند کسشونو واسه چند لحظه نشون می دادند . بهاره : بسه دیگه زیادی هندونه زیر بغلش گذاشتی . داره خودشو لوس می کنه . آدم که به یکی این قدر رو نمیده . خیلی دلش بخواد که باهاش حال کنیم -چه مغرور و از خود راضی ! با این که خوشم میومد ولی دوست داشتم فرار کنم . فرار کنم و به جایی پناه ببرم که بیشتر از این دستم نندازن . فکر کردن که این کارا افتخاره . ولی وقتی که کف دست زهیدا می رفت روی کسم یه برق گرفتگی خاصی از همون ناحیه شروع می شد به زیر سینه هام می رسید و طوری عمل می کرد که انگار مغزم داره از کار میفته . نوک انگشتای زهیدا خوب می دونست که چه جوری منو آروم وطوفانی کنه . آروم از این که  بازم به خاطر لذت چند دقیقه ای رو تمدید کنم  و طوفانی از این که حس کنم آشوبی در من به پا شده که در طول زندگیم سابقه نداشته . .. ظاهرا زلیخا و بهاره دیگه نتونستن خود نگه دار باشن . اومدن طرف من . بر خوردشون با من مثل بر خورد با یک عروسک بود . من که چشامو بسته بودم ولی از بحث با زهیدا فهمیده بودم که می خوان به زور باهام حال کنند . یکیشون منو از حالت دمر بر گردوند به طاقباز . دستشو گذاشت روی کسم و یکی دیگه با خشونت لباشو گذاشت رو لبام و به زور منو می بوسید . دیگه دست و پا زدن من شروع شده بود . -ولم کنین کثا فتا ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر