ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

هوس اینترنتی 41

کیوان داشت میومد سمت ما . . جوون خیلی خوش تیپ و خوش هیکلی بود . ولی به خودم گفتم بهتره آدم حسابش نکنم . با این مطالبی که فتانه در موردش تعریف کرده بود باید خودمو واکسینه می کردم . چون اینا رو  رو بدی آدمو سوار میشن و منم که به کسی باج بده نیستم . ولی یه کت و شلوار مشکی براق و یه پیر هن سفید خوش رنگ به تن داشت . تعجب می کردم گه چرا کراوات نبسته . شاید  از بس هر کی از راه رسیده و کراوات فوکلی شده .. این آقا کیوان ما خواسته یه جورایی سنت شکنی کنه . اومد طرف ما خیلی معمولی جواب سلامشو دادم . -فتانه خانوم افتخار آشنایی با چه کسی رو دارم ؟/؟ فتانه که اگه به خاطر من نبود همچنان اخم آلود و ارث پدر خواهانه با این جوان رفتار می کرد گفت طناز جان همسر آقا مهرداد کار فر مای بنده هستند . . رفت و بر گشت و با یه بطر مشروب اومد کنارمون و  دو تا گیلاس پر کرد و یکیشو داد به دستم . فتانه : کیوان خان طناز جون اهل شراب نیستند .-ولی این با عرقای خودمون فرق می کنه . -کیوان خان هر چی فرزانه خانوم می فرمایند کاملا درسته . من خودمون عاقلم و بالغ می تونم برای خودم تصمیم بگیرم این که چه چیزی برام خوبه و چه چیزی بد -حالا چرا عصبی میشین . فتانه تو کار دیگه ای نداری همش پاپیچ طناز جون شدی ؟/؟ شاید دلش بخواد یه هوایی بخوره یه گپی بزنه . راستش از این تیپ زده از خود مغرور اصلا خوشم نمیومد . هر زنی که از کنارش رد می شد یه نشگونی از صورتش بر می داشت یا این که یه متلکی می گفت و از خاطره ای حتی در یک جمله یاد آوری می کرد و می رفت . من این طور نتیحه گیری کردم که با همه شون لاسیده و فعلا تنها کسی رو که موفق به شکارش نشده من یکی هستم . که اونم فتانه با هشدار های ایمنی خودش حواسمو جفت کرده بود . -کیوان خان مگه نشنیدی اون چی گفت ؟/؟ خودش در مورد هر چیزی تصمیم می گیره . ربطی هم به تو نداره . -من نمی دونم آدمای  بد اخلاقی رو که حرف حساب سرشون نمیشه برای چی دعوت می کنند ؟/؟ -اونی که حرف حساب سرش نمیشه جنابعالی هستید نه من . ---بچه ها چرا با هم بحث الکی می کنین . من از شما جدا میشم و در غیاب من حرفاتونو بزنین . فتانه رو سپردم دست کیوان . می دونستم بیشتر از پنج دقیقه نمی تونن کنار هم دوام بیارن . چون کیوان که چشش دنبال من بود و فتانه هم که ازش نفرت داشت ولی  اگه در گوشه ای خلوت به دام کیوان می افتاد بی میل نبود که خودشو بده به دست اون . هر چند اون دفعه می گفت که از هرچی مرده بیزاره و فقط این لزه که اونو ارضاش می کنه و بهش اعتماد به نفس میده . کیوان و فتانه در یه فاصله ده متری از من قرار داشتند پسرجوان  هر چند ثانیه یک بار نگاهشو متوجه من می کرد .  . از اون نگاههای هیز و زن طلبی بود که به خوبی می دونستم چی می خواد . خیلی پررو نشون می داد . همون طوری که فتانه می گفت . یه لحظه که فتانه سرش به طرفی بود دستشو گذاشت لای پاش و با این حرکتش به من تو هین کرد . فکر کرد که خیلی راحت بهش باج میدم . ازش فاصله گرفتم و رفتم پیش چند تن از خانومای دیگه .  نمی دونم اینا کی اهل شراب و ویسکی و ودکا شده بودند . انگاری من از همه شون عقب افتاده تر بودم . علاوه بر این که از شرابخوری بدم میومد کمی هم استرس داشتم  از این که چه حالی ممکنه بهم دست بده . مهرداد اومد کنارم و گفت عزیزم خوش می گذره ؟/؟ دیدی چه آدمای خونگرمی هستند . اصلا  خود همکاراموبگو همه شون آقا و فهمیده و با کلاس و با شخصیت و جنتلمن هستند .. از زنا فاصله گرفته  اونو کشیدم یه گوشه ای و گفتم چی شد مهرداد تو که اوندفعه می گفتی بیشتر همکارای مردت اهل عیاشی و خوشگذرونی و زن و دختر بازی هستند .. -من گفتم ؟/؟ -نه پس عمه ام گفت .. -نمی دونم شاید این طور باشه ولی در بر خورد با خانومای همکار که این جور بر خورد ندارند . .. لعنت بر تو شوهر احمقم انگار می خوای هر جوری که شده در همین مجلس یه شوهر برام گیر بیاری . ولی کور خوندی . ..بازم چشام افتاد به کیوان . بدون این که دنباله شو داشته باشم . نمی دونم فتانه با این که ازش بد می گفت واسه چی دور و برش می پلکید و بهش باج می داد . پسره از خود راضی از دور واسم دست تکون می داد . . نگاه بقیه مردا هم نوعی نگاه زن خواهانه بود . این که براشون فرقی نمی کنه که کیرشونو توی چه کسی فرو کنن. فتانه و کیوان بحثشون شد . می دونستم که این بحث رو کیوان راه انداخته که خودشو دوباره برسونه به من . این بار وقتی که ازم خواست با هم کمی گپ بزنیم دعوتشو رد نکردم .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر