ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

یک عروس وهزار داماد 57

مانی کف دو تا دستاشو می کوبوند به بر جستگی دو طرف کونم . همین کارش طوری حس و هیجان منو می برد بالا که فکر می کردم نبض مخاطهای سوراخ کونم طوری می زنه که لحظه به لحظه داره گشاد ترش می کنه تا اون کیرشو بکنه توی کونم . وقتی این جوون خوش تیپ کیرشو به سوراخ کونم چسبوند یه بار دیگه تیزی اونو رو تن خودم حس کردم .یه فشار آروم به کیرش کافی بود که راهشو باز کنه بره توی کونم . جاااااااااان جااااااااااان چه مزه ای می داد . حال کردن بهتر از این نمی شدحالا دستاشو گذاشته بود رو سینه هام و  با فشاری که رو به عقب به سینه ها می آورد به طرف جلو کیرشو توی کونم حرکت می داد . هم سینه هام دردش گرفته بود و هم کونم ولی من لذت می بردم . حال می کردم با این کاراش .. کاش یه دست سومی هم بود که رو کسم قرار می گرفت و منو به اوج حال کردن می رسوند . مانی دوباره منو به هوس آورده بود . اصلا نمیشه رو حد و اندازه های حشر و شهوت یک زن حساب کرد . یهو دیدی در اوج سردی آتیش گرفت ولی مانی از همون اول گرم گرمم کرده بود . چه راحت هم کیرشو می فرستاد داخل کونم و اونو عقب می کشید فشار دستش رو سینه هامو کم تر کرده بود و با یه احساس خاصی سینه ها مو می مالید . انگار  حرفای درونمو شنیده بود چون یه دستشو گذاشت رو کسم . -آخیششششش .. جوووووووون فدای اون کیر و دستان و تن گرمت بشه  شکوه . پسر تو دیگه تضمین تضمینی .. هر وقت کیرت راهشو گم کرد بگو بیاد همین جا خودم راهشو بهش نشون میدم .. -شکوه جون من همیشه راهم و مسیرم اینجاست .. -کجا ؟/؟ .. کیرشو می کشید عقب و می فرستاد جلو و می گفت همین جا . ..همین جا .. راه از این بهتر نمیشه . بهتر و با حال تر نمیشه .. -این که داره می پاشونه .. چقدر داغه مانی .. بمال کسمو بذار اونجا هم حال کنه . اونجاست که به مرکز هیجان منه .. آبشو ریخته بود توی کونم ولی بازم  دلشو نداشت که دست از گاییدنم بر داره . یواش یواش واسه این که کیرش از توی کونم بیرون نیاد سرعت خودشو یواش تر کرد . -اووووووووففففففف بمال رو کسمو بمال ..  دوباره حشری شده بودم . کیرش که از توی کونم بیرون اومده بود دستمو گذاشتم رو سینه اش و اونو بر گردوندم کیرش شل شده بود ولی کسمو گذاشتم روش و با کیر خوابیده اش بازی می کردم . کوسمو روی کیرش می کشیدم . -مانی مانی من هوس دارم هوس دارم .. کاری به روزش آوردم که کسمو اون قدر بلیسه و میکش بزنه تا یه بار دیگه ار گاسمم کنه .  کارم که در اون وهله تموم شد بغلش کرده سرمو رو سینه اش گذاشتم .. چقدر آروم شده بودم . یعنی دیگه وقتش نشده که با شوهرم تصفیه حساب بکنم ؟/؟ اون وقت من می مونم و کامی . کامی پسر گلم که دیگه واسه خودش یه مردی شده و میگه من زن نمی خوام .  من خودم می دونم راضی به زن گرفتن نیست ولی گاهی اذیت می کنمش و میگم فلان دختر رو برات نشونش کردم میگه مامان من دوست دارم تو زنم شی .. -عزیزم من که زن باباتم . -عیبی نداره زن منم باش . -هستم عزیزم . اصلا چطوره بریم دفتر خونه ثبتش کنیم . خنده اش می گرفت . دلم به همین زودی واسش تنگ شده بود . نمی دونست که مادرش تا حالا دهها شوهر داشته . دوست نداشتم اون بفهمه که من چیکار می کنم . اون دیگه همه چیز من بود . دلیل من برای ادامه زندگی . ولی نباید می فهمید که مادرش چه زن بد کاره ایه . اما یه روزی به تمام این کارام خاتمه می دادم . اون روزی که فرشاد باید می فهمید که من چه جوری ازش انتقام گرفتم راستی در اون روز اون چه کاری می خواست انجام بده . اون روز و اون شب من و مانی به اندازه کافی با هم حال کردیم و چند روز بعد بار دیگه اعضای خونه در کنار هم بودیم . فرشاد خیلی ناراحت بود . می دونستم که باید یه چیزایی شده باشه و اون بازم در مورد من چیزایی شنیده با شه .  تمام اسرار طبیعت و آدما روزی آشکار میشن مگر  رازی که فقط خودش بدونه و یا این که فقط یک نفر دیگه ازش خبر دار باشه . ولی من گاهی با چند نفر در آن واحد سکس داشتم . اون وقت این رازیه بین چند نفر و طبق یک اصل الهی و دینی این راز باید کشف می شد . من تعجب می کردم پس از گذشت این همه سال چرا فرشاد حالا داره زمزمه هایی مبنی بر خیانت منو می شنوه . نمی دونستم اصلا نمی دونستم موضوع چیه . باید  از ته و توی قضیه سر در می آوردم . دوباره دو سه روزی ماموریت بهش خورد . یه سری مسائل دانشگاهی رو  بهانه کرده بود . ولی من باید حواسمو جفت می کردم که نخواد منو گیر بده . آخه باید یه آمادگیهای خاصی رو هم در خودم می دیدم و این که از نظر قانونی نتونه شکستم بده ..... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر