ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مامان تقسیم بر سه 76

چندی گذشت . پسرام با موفقیتهایی که در کنکور ورودی به دانشگاه به دست آوردند نشون دادن که سکس با مادرشون رو اونا اثر مثبت داشته و با آرامش تونستن که درساشونو بخونن . این موفقیتها و آرامش ناگهان  هیکل پسرای گلمو مردونه تر کرده بود . معین رشته پزشکی قبول شده بود . مبین مهندسی مکانیک می خوند و میلاد هم حقوق . با این که مدتها از مرگ شوهرم می گذشت ولی پسرا هیچوقت نذاشتن احساس کنم که تنهام . . با این که هروز نسبت به روز قبل یه روز پیر تر می شدم ولی احساس جوونی بیشتری می کردم . هیکل مردونه پسرا و رشد کیر اونا منو به آینده امید وار تر کرده بود . اونا اصلا به دخترا و دختر بازی اهمیتی نمی دادند . راستش من اونا را در این مورد آزاد گذاشته بودم . هر چند دل تو دلم نبود و اگه یه وقت اونا رو با دختری می دیدم حسادت می کردم . می خواستم  عشق و هوس خودشونو فقط واسه مامانشون نگه داشته باشن . البته اونا دوستان دختری داشتند که باهاشون  حرف بزنند و در مورد مسائل درسی مشورت کنند ولی باهاشون بیرون نمی رفتن و اون تفریحی که بقیه با جنس مخالفشون انجام می دادن رو انجام نمی دادن . منم که سرمو با کنترل  و نظارت بر شرکت و دارایی محسن و فعالیت های اقتصادی در این زمینه گرم می کردم . ولی خودمو خسته نمی کردم و بیشتر کار ها رو می دادم که کار مندام انجام بدن . نمی دونم چرا از وقتی که پای پسرا به دانشگاه باز شد همه شون به ناگهان تیپ و قواره مردونه ای پیدا کرده طوری که با هریک از پسرا مخصوصا معین که سکس می کردم فکر می کردم با هر سه تایی شون دارم سکس می کنم . ازتماس دستاشون با بدن لختم لذت بیشتری می بردم . وقتی با تمام وجودشون منو ماساژمی دادن حس می کردم که یک تنه کار سه نفر ه هفته های قبل رو انجام میدن .منم کمی وزنم بیشتر شده بود ولی اون جوری نبود که توی ذوق معشوق های گلم بزنه . پسرایی که روز به روز به مادرشون علاقمند تر می شدن و می گفتند مامان ما زن نمی خوایم . حتی  دوست دختر معین به زور می خواست کاری کنه که پسرم عاشقش شه . معین هر کاری کرد از دستش در بره نشد . دختر خوشگل و فهمیده و با خانواده ای بود در هر حال دوستش نداشت . پسرم  دوست داشت با مامانش حال کنه .. یه روز که یه دامن چین دار فانتزی به رنگ سفید و جنس چرمی پام کرده بودم و یک تاپ بسیار تنگ وچسبون که خیلی بهم میومد ناگهان  معین رو دیدم که وارد شد . -مامان مامان فدات شم چقدر خوشگل شدی .. -مامان من الان می خوام . هوس تو رو دارم . دلم می خواد ببرمت  اتاق خواب و روی همون تخت همیشگی مثل همیشه تر تیبتو بدم . خودشو به من چسبونده بود . دستشو از زیر دامن گذاشته بود روی کونم . انگاری با میلیمتر های وجودم آشنایی داشت . طوری با انگشتاش و نوک انگشتاش رو پوست کونم می کشید که بی اختیار چشامو بسته بودم -عزیزم معین دنبال چیزی می گردی ؟/؟ اوووووووففففف ماااااامااااااان دنبال شورتتم ولی می بینم خبری نیست . -می دونستم که تو شیطون بلا که بیای خونه اولین چیزی که ازم می خوای همینه . داداشات که کلاس دارن و باز این تویی که حالا باید هوای منو داشته باشی .. -دارم دارم دارررررم مااااامااااااااان ... -مامان چقدر کس کوچولوت خیس کرده -دیگه بیشتر از این دستم ننداز -مهسا جونم من کی از این غلطا می کردم . با این که دو تا قاچای کونم بر جسته و بزرگ بود ولی کف دست پسرم طوری پهن و بزرگ نشون می داد که حس می کردم کل قلب کونم زیر دستاش قرار گرفته هر چند این طور نبود . انگشتای میانی معین روی  کسم قرار گرفته بود . -مامان اینا مال کیه -مال تو .. مال کیر تو . لباشو به لبام چسبوند . دامنمو داد بالا و انگشتاشو روی کس من حرکت داده و خیسی اونو زیاد تر می کرد . یه لحظه حس کردم یه صدای پایی  میاد . صدای پایی که شبیه به صدای حرکت دو تا پسر دیگه ام نبود .. آوووووووووهههههههه خدای من این دوست دختر معین بود . فکر کنم اسمش مهشید بود . اون لحظه که اون منو دید نمی دونم در چه وضعیتی بودم . لبای معین رو لبام قرار داشت . چین دامنم روی کونمو پوشونده بود یا معین داده بودش بالا رو دقیقا نمی دونستم . -عزیزم خیلی بد شد . شرایط ما خیلی که نا جور نبود -نه مامان بره گمشه . من داشتم مامان خودمو می بوسیدم خلاف دیگه ای که نمی کردم -نه عزیزم اصلا خلافی در کار نبود ولی این آدما که جنبه شو ندارن -مادر مهشید اعصابمو خراب کرده . -تو هم خواستی بهش بگی که با مادرت حال می کنی ؟/؟ -نه مامان این طور نیست .. مهشید رفته  بود و من و آقا دکتر آینده مملکت با هم تنها شدیم -عزیزم همچین بدم نشد که مهشید رفت پی کارش .... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر