ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

لبخند سیاه 215

زری دست و پاش می لرزید .. صورتش کمی ورم کرده بود ..
-فرزان ! جاوید ! شما شاهد باشین که اگه یه وقتی کار به شکایت کشید بیایین و شهادت بدین . زری طوری باید ازش طلاق بگیری و جدا شی که مهرت رو تمام و کمال تاریال  آخر بهت بده . بهش رحم نکن .. اگه نتونست بندازش زندان .. ببینم  توانایی پرداخت مهرو که داره ؟
 زری سرشو تکون داد ..
-می تونی ثابت کنی؟
بازم سرشو به علامت  تایید تکون داد . و من لذت می بردم از این که دارم فکرشو به سمتی می کشونم که اون از همسرش جداشه . هر چند شرایط اون با  من از زمین تا آسمون فرق می کرد . در مورد اون حقش بود که از کیوان جدا شه . چون شوهره رحمی در وجودش نبود واگرم دختر عموم بر می گشت سر خونه زندگیش همون آش بود وهمون کاسه .. زری هم مث من یه پسر داشت .. ولی سه سال از فرشاد بزرگتر بود ..و فکر کنم کلاس دوم درس می خوند ..
 -عزیزم یه وقتی فکر این نباشی که کار پسرت چی میشه . بچه ها هر جوری باشه بزرگ میشن . تو فکر تفریح و زندگی خودت باش .  بذار بچه رو همون کیوان بزرگش کنه ببینه چقدر سخته بچه داری و مدیریت اون .. تازه تو هم که مامانشی و هر وقت بخوای می تونی ببینیش . وقتی بچه ها بزرگ شن بر می گردن سمت مادرشون . دیگه تو که نمی تونی خودت رو واسه بچه به کشتن بدی . کدوم بچه رو دیدی به حال بابا ننه اش دل بسوزونه . ما که تازه دختریم چه تاج گلی به سر پدر و مادرمون زدیم . جز حرص  دادن و اذیتشون کردن چه کار دیگه ای از دستمون بر اومد .
 تا می تونستم مخ اونو کار گرفتم . .. پسرا فقط داشتن نگاهمون می کردن ..
-بچه ها .. پسرا زری رو بسازین .. حالش اصلا خوب نیست .. ببرین بذارینش رو تخت . دو تایی خوب ماساژش بدین . ولی کاری به اون قسمت کبودی نداشته باشین . منم برم یه چیزی تنظیم کنم  بریم داد گاه خانواده از این مرتیکه عوضی شکایت کنیم حسابی حالشو جا بیاریم . زری جون می تونی مث من مستقل شی . یه آپارتمان از خودت داشته باشی . کیف دنیا رو بکنی . لذت ببری . خیلی حال میده . خودت خانوم خودتی .. اقای خودتی .. من تازه حس می کنم راحت شدم . چیه اصلا شوهر کردن معنا نداره . بخوای آقا بالا سر داشته باشی . همش نگران این باشی که چی می خوره چی می پوشه .. بعدش اون که می خواد پا شه بره سر کار تو باید از خوابت بزنی و بهش صبحونه بدی اگه بخوای یه چیزی بخری باید نگاه کنی به جیب شوهرت و .. حالا وقتی حقتو ازش بگیری اون وقت می فهمه که راه افتادن و رفتن به دنبال زن و دختر مردم  براش چه فایده ای داشته . کوتاه نیا .  الان ریش و قیچی دست خودته . بهش رو نده . اگه اون سر سوزنی حس کنه که تو عقب نشستی اون وقت بازم رو تو سوار میشه .
 فرزان یه نگاه عجیبی بهم انداخت و گفت حالا اجازه داریم زری جونو ببریم و بذاریم روی تخت  و سر حالش کنیم ؟ اگه مانعی نداره ؟
-بفر مایید .. فقط خیلی ملایم .. به آرامی .. تمام تنش کوفته و احساس خستگی می کنه .. یه سفره نایلونی هم رو تخت پهن می کنم که با استفاده از روغن , زری جونو اول ماساژش بدین  بعد ...
 زری : فرزانه جون اصلا حال و حوصله اون کارا رو ندارم ..
-باشه اجباری نداری . این دو تا گل پسر هم که نمی خوان به زور باهات کاری کنن . ..
فقط باید پیشدستی می کردم و زود تر از کیوان شکایتو تنظیم می کردم یه چیزی می نوشتم و فردا یا همین آخر وقت امروز می رفتیم دادگاه . یه سه چهار ساعتی وقت داشتیم . می دونستم کیوان اون آدمش نیست که همین حالا راه بیفته بره شکایت . اون مثل یک پلنگ تیر خورده بود .. یه افعی که هر لحظه باید  منتظر نیشش می بودیم . احتمالا اون دو تا پسرو هم دیده بود شایدم شک کرده باشه که اونا بکن های من و زنش هستند . به درک بذار شک کنه ... ما که یقین داریم اون با زنا و دخترای دیگه حال می کنه . اصلا برابری حقوق زن و مرد یعنی این که اگه مرد میره به دنبال کثافتکاری و عیش و نوش و عشق و حال خودش زن هم این کارو بکنه و کسی هم کاری به کارش نداشته باشه .. سعی کردم برم به نقطه ای که سر و صدای آخ و واخ و بکن بکن  زری  رو نشنوم . اون حالا داشت واسه ما ناز می کرد و می گفت که حوصله شوندارم ولی می دونستم به وقت عمل اون از پسرا هم حشری تر میشه ... تازه به لذت شیرین گناه عادت کرده بود ..  .فکرم همش بود پیش اون سه نفر .. با این حال یه متنی رو آماده کردم و می دونستم که پس از رفتن به داد گاه این جوری نیست که بخوام همین کاغذو تحویل بدم .. خوب حس گرقتم و رفتم طرف اونا ..
 -پسرا شما که خوابش کردین .. انگار اونو گذاشتین توی حوض روغن .. دیگه نبود روش خالی کنین .. چهار تا دست در حال مالوندن بدن زری بوده .. منم رفتم کنارش  دراز کشیده و در حالی که کونم رو به هوا بود گفتم .. اگه بازم تو قوطی چیزی باقی مونده رو من خالی کنین که منم حسابی خسته ام و یکی دوساعت دیگه هم باید بریم بیرون که خیلی کار داریم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر