ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

خارتو , گل دیگران 70

زن چند بار به سرعت و با فاصله  کم این کارو انجام داد . حس خوشی و هوس زیادی  تمام بدن ناصرو می لرزوند .. خودشو عقب کشید و کیرشو گذاشت سر کس ویدا ..  اونو کاملا صاف و طاقبازش کرد . دستاشو به روی تشک چسبوند . تو چشای حشریش نگاه کرد و با حرکتی آروم شروع  کرد یه لحظه که چشاش به کس داغ و بریان شده ویدا افتاد با یه ضرب و سرعت شدید کیرشو به انتهای کس فرستاد . سر ویدا به عقب رفته چشاش گرد شده بود .
-نهههههه  اووووووخخخخخخ کسسسسم کسسسسسم .. فدای تو .. نمی خوام تمومش کنی .. زوده هنوز..
 -چی میگی عشق من . من که تازه شروعش کردم .. الان هم که کونت پر آب شده و کیرمم خالیه ..
-ولی من سنگینی و حرارت کیرتو رو حس می کنم . داغی اونو .. اون آب جمع شده پشت کیرو حس می کنم . کس من بوی آبو خوب می شناسه ..
 -قربون کست میشم .. اون چه خوب همه چیزو می فهمه . بیشتر از من کیرمو می شناسه ..
-آره ناصر اون از بس با کیرت هماغوشی کرده همه چی رو به خوبی می دونه .. بگو بگو به کیرت بگو که بازم کس منو ببوسه .. آروم و تند و ملایم و سخت .. حتی می تونه گازش بگیره .. جووووووووون .. بگو بگو به کیرت که بازم کسمو ببوسه ..
 -ویدا جونم  .. همیشه بهم یه حس تازه میدی .. یه حس خوب و قشنگ . خیلی عالیه . عالی .. دوستت دارم . دوستت دارم .. ..
ناصر قسمت بالای کس ویدا رو میون دو تا انگشتاش می گردوند .. زن حس کرد که با این کارش دور لذت بردنش هم زیاد تر شده .. نفسش بند اومده بود .. هر دو فقط به لذت و حرکت نقطه آغاز هوسشون فکر می کردن ,  ناصر به حرکت کیرش و ویدا هم به اتیش کسش که هر لحظه منتظر انفجار و پاشیدن آبش بود . مشتاشو گره کرده و اونو به روی تشک می زد .. خودشو کشید عقب .. ناصر یه دستشو گذاشته بود رو سینه ویدا و با دو تا انگشت دیگه اش همچنان روی کس ویدا رو در اختیار داشته و با گوشت سفت دورش بازی می کرد .. حرکت کیرش هم به همون صورت ادامه داشت . این بار دیگه ویدا حس کرد که کارش تمومه .. داره می رسه به نقطه پایان .. سنگینی یه کیسه آبو روی کس و زیر اون حس می کرد .. ویدا دوست داشت حرکت و جهش آب کسشو ببینه ..اون تا می خواست ناصرو متوجهش کنه شاید کمی طول می کشید . خودشو کشید کنار .. و با کف دستش چند بار پشت سرهم زد به کانون هوس و نقطه جوش کسش ..  انتظار ریزش آب با فشار و مقدار بیشتری رو داشت درهرحال  آبی از کسش ریخت بیرون که همون آب هوسش بود و تا حدود زیادی آرومش کرد .
 -اوخ جون .. چه مزه ای داره .. ناصر بازم آب دارم . این همه اش نبوده . بازم سنگینم بازم می خوام ..
ناصر  از این که دیده بود ویدا به نقطه اوجش رسیده و بازم جا داره لذت می برد .. 
-می کنمت می کنمت بهت حال میدم هر وقت حس کردی که باید بکشم بیرون به من بگو .. می خوام تو حال کنی لذت ببری
-منم دوست دارم به تو حال بدم . خوشم میاد ..
ویدایکسره حال می کرد تمام تنش می لرزید .. ناصرم می دونست که بازم نزدیکه که کار ویدا رو تمومش کنه .. زن دستاشو به علامت تسلیم حرکت داد و با اشاره و به سرعت و التماس به مرد گفت که بکشه عقب .. این بار آبش با یه جهش قوسی شکل از کسش زیاد بیرون .. ولی ناصر دیگه ول کنش نبود و این بار اون بود که در قسمت کیر و کمرش احساس سنگینی می کرد . حالا فقط به خاطر خودش بود که ویدا رو می کرد .. دستاشو دور کمر ویدا محکم کرد .. دو تایی شون چشاشونو کاملا بسته بودن تا از لحظه ریزش آب لذت بیشتری ببرند .. وبعد حدود یه ساعت در آغوش هم خوابیدن .. ویدا احساس نشاط و آرامش می کرد . همین حسو هم ناصر داشت ...
در طرف دیگه ماندانا به این فکر می کرد که چطور می تونه ویدا رو راضی کنه که آخر هفته رو برن شمال با هم خوش بگذرونن . گاه که بیکار می شد می رفت داروخانه و در اون قسمتهایی که می تونست کمک حالی باشه یه کمکی می کرد .  خیلی دوست داشت که جلب توجه کنه .. بقیه اینو به حساب خونگرمی اون گذاشته بودند . ولی ماندانا دیگه به خوبی روحیه مردا رو می دونست واگرم می خواست یه قلقی ازشون بگیره یه جوری مخشونو کار می گرفت یه چیزی ازشون می پرسید که بفهمه چند مرده حلاجن .. متین یکی از پزشکان داروساز و دوست شوهرش بود .. گاه که یه سری به اون جا می زد همراه خنده و شوخی های ماندانا می شد . متین از اونایی بود که به خاطر عشق و حال کردن با زنا و دخترا در پی این نبود که ازدواج  کنه .. اون از خیلی وقت پیشا توکف ویدا بود ولی اونو خیلی آروم و محجوب می دید . وقتی هم که ویدا ازدواج کرد خیلی متاثر شد از این که چرا نتونست با خواهر دوست و همکارش کاری کنه . البته اونم یه داروخانه کوچیکی از خودش داشت که با یکی دیگه شریک بود و مثل وحید بر خودش سخت نمی گرفت که شب و روز خودشو علاف کنه .. به سود کمتر و استخدام نیروی بیشتر و در نتیجه تفریح خودش  توجه بیشتری داشت .. تازه داروخانه اش شبانه روزی هم نبود . .. ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر