ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

آبی عشق 75

نسیم می خواست خودشو بی خیال نشون بده ولی در اعماق وجودش زجر می کشید . نه این نمی تونه اسمش عشق باشه . این یه وابستگی به گذشته هاست . ....-ستایش نمی دونم چرا خودمو مقصر می دونم که تو این قدر اذیت شدی .-من که خیالم نیست . اتفاقا از این که اینجا پیش شمام یعنی دارم از این فضا استفاده می کنم خیلی خوشحالم و بهم آرامش میده . -ستایش یه چیزی ازت می خوام -...ستایش تعجب کرد . یعنی نستوه چی می تونه ازش بخواد که در توان او باشه . فکرکرد می خواد بگه که ناراحت نباشه . یا درساشو بخونه -استاد می دونه که هرچی ازم بخواد تا حد توانم در خدمتشم . -می خوام اگه خواستم  به عنوان قرض بهت یه پولی بدم قبواش کنی . -فرمودی قرض ؟/؟ مثل قرض اون دفعه ؟/؟ ..نستوه خندید .و گفت فکر کنم یه خورده شو دادی .. ستایش هم خنده اش گرفت -اگه فکر می کنی این جوری به آرامش می رسی باشه . ستایش دستای نستوه رو تو دستش گرفت . پسر در عالم دیگه ای بود و ستایش هم همین طور . غافل از این که  چهار تا چشم تیز بین اونا رو زیر نظر داشتند . مهری اون قدر اعصابش خرد بود که اصلا به چهره در هم نسیم و احساس اون توجهی نداشت ولی ستایش حس می کرد که با این که نستوه واسه تحریم مهری این کارو کرده اون روز یکی از بهترین روزهای زندگیشه . چون نستوه به خاطر اون با خانوم بهاری درگیر شده بود . بازم صبر می کنم . چند بار دیگه همین جور  باهاش باشم و نذارم که بره طرف مهری از یادش میره . ولی می دونم اون نباید مهری رو دوست داشته باشه . نباید عاشق اون باشه . شاید بین اونا فقط یه دوستی ساده هست که مهری پیش خودش فکرای دیگه می کنه .. -نسیم فکر می کنی الان همدیگه رو بغل می زنن ؟/؟ -چی شد برات که اهمیتی نداشت ؟/؟ -میری یه چیزی بهشون میگی ؟/؟ -حالا کم مونده که منو متهم به فضولی هم بکنه . خدا آدمو نصیب همسایه بد نکنه . -بهتره بگی همسایه بدو نصیب آدم نکنه -چه فرقی داره مهری .. نستوه کاملا متوجه بود که اون دو تا زن دارن اونا رو می پان ولی به روی خودش نمی آورد . -با این که زمستونه ولی هوا خیلی گرمه -آره آفتابش قشنگه . شهر ما زمستوناش معتدله . سرماش هم زیاد نشون نمیده . قابل تحمله . -من حتی نم اینجا رو هم دوست دارم . یه نگاهی به پشت سرشون انداختند . صد کیلومتر اون طرف ترقله دماوند به خوبی مشخص بود . در کنار کوههایی دیگه که همه شون لباس سفید زمستونو تنشون کرده بودند . -خیلی قشنگه ستایش . خیلی . دماوند مثل یک مرد استواره و مثل یک عروس زیبا . -آره همینه که میگی . و اون طرف .. بیست کیلومتر اون طرف تر دریای زیبای شمال داره به من و تو و دماوند زیبا سلام میگه . به زندگی سلام میگه . به عشق سلام میگه . میگه آدما با هم مهربون باشین . کینه ای به دلتون راه ندین -استاد می تونم یه چیزی بپرسم ؟/؟ -بپرس . -واسه چی میگن عشق در قلب آدمه . از دل آدم شروع میشه یا کانونش اونجاست ؟/؟ -راستش جواب منطقی خاصی نیست . تو اونو باید احساسش کنی . مثلا میگن مغز یا سر کانون فکر آدمه . وقتی به یه چیزی فکر می کنی فشار و حس در مغزت وجود داره . وقتی هم که عاشق میشی یا چیزی رو دوست داری فرقی نمی کنه این حس می خواد به خدا باشه یا به یه انسان دیگه مثل یک جنس مخالف یا حتی یک شی ء که بهش علاقه داری ..در اون حالت یه کشش و سنگینی خاصی رو در قلبت حس می کنی . که اون آرومت می کنه یا حتی مضطربت می کنه تو رو به حرکت در میاره . فکرتو مشغول می کنه -معلومه استاد ما هم عاشق بوده .. نستوه سرشو بالا آورد و به چهره ستایش خیره شد . خواست فکرشو بخونه . دختر چشاشو به چشای اون دوخته بود . اونم می خواست یه حسی رو ازش درک کنه . این که چرا نستوه داره این جوری بهش خیره میشه . تمام وجودش لرزیده بود . عشقو خیلی نزدیک احساس می کرد . من چی بهش بگم . ستایش نتونست زیاد به چشای نستوه خیره شه . می ترسید . می ترسید از این که اون حسی رو که دوست داشت نتونه  درش بخونه ولی بی دلیل که این کارو نکرده بود . اون هیچوقت از این کارا نمی کرد .بد جوری با خودش در گیر شده بود . نستوه نگاه کن . نگام کن . بهت نمیگم بی ادب و بد چش شدی . نگام کن ..اگه یه قدم بیای طرفم من خودمو میندازم بغلت تا بهت بگم قد یه دنیا دوستت دارم . نمی دونم چرا .  می دونم دوستت دارم . هر وقت می بینمت همون توضیح قشنگیه که تو در مورد دل انسانها و انسانهای عاشق گفتی . . انگار یه چیزی رو قلبم می شینه . یه چیزی که هم آرومم می کنه و هم منو به فریاد میاره . .. نستوه درست متوجه نشد . فقط  در نگاه ستایش علاقه خاصی رو نسبت به خودش می دید . شاید این یک حق شناسی باشه . اون پدر نداشت . ..... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی 

2 نظرات:

ایرانی گفت...

با سلام خدمت آره داداش گل اگر امکان دارد این پیام مرا در انتهای داستان آقا رضا وانتی منتشر کن . سپاسگزارم . ..نخست از خوانندگان و دوستان و کاربران نازنینی که با ارسال پیامهای گرم و داغ و سوزان و منطقی خود حمایتهای همه جانبه خود را از نویسنده بزرگ لوتی خور نازنین اعلام داشته اند ممنون و متشکرم . جای سخن برای من باقی نگذاشته اید . گاه نوشتن در مورد مسئله ای بسیار دشوار به نظر می رسد می توان نوشت ولی مهم چگونه نوشتن می باشداین که آدمی چگونه بر خشم خود فائق آید و چگونه دیگران را متوجه جایگاه خود در اجرای عدابت سازد . هر چند ما مجریان قانون نیستیم اما می توانیم عدالت خواه باشیم . به راستی هیاهوی بسیار برای چیست ؟ چه کسی چه کسی را کشته ؟ مگر باز هم شوهری عکس سکسی زنش را در سایت گذاشته که صدای اعتراض بر خاسته ؟ مگر گوگل فیلمهای هارد سکس کودکان زیر 10 سال را در اینترنت قرار داده که صدای اعتراض عده ای بلند شده ؟ مگر کسانی خاطرات سکس بچگی های خود را گفته اند که این همه سر و صدا می شنویم ؟ مگر باز هم از خیانتها گفته اند که وفا داران و آنانی که بدون اجازه شوهران خود آب نمی خورند جامه بر تن می درند و واویلا واویلا می گویند ؟ مگر باز هم از سکس با محارم نوشته اند که نامحرمان قد علم کرده اند ؟ مگر باز هم پراید ارزان قیمت به سوریه داده اند که عده ای شوریده اند ؟ بیایید یک دل و یک صدا فریاد بر آوریم که ای ناموس پرستان ای قاموس پرستان واژه تریاک را از فرهنگ لغات حذف کنیم تا جامعه مدینه ی فاضله گردد . نویسنده توانایی چند قسمتی را اشارکی به مواد خانمان بر انداز کرده که در قسمتهای بعدی قصد منفور نشان دادن آن را داشت . کجای قضیه ایراد داشت ؟ هر 47 قسمت این داستان زیبا را خوانده ام . خود من در عمرم نه سیگار کشیده نه یک قطره مشروب خورده ام نه یک پک به وافور زده ام و نه یک سکس خلاف داشته ام . خلاف من همین نوشتن داستانهای سکسیست . همان گونه که خلاف آن خواهر معترض خواندن داستانهای سکسیست . در هر حال ما با این توجیه که سکس نیازی از نیاز های بشریست خود را سرگرم می سازیم . آیا خدای نخواسته درعمل قدم خلافی بر داشته ایم ؟ چرا یک مسئله را بزرگش می سازید ؟ چرا به جای تشویق و روحیه دادن به قلم طلایانی چون لوتی خور دوست داشتنی افسرده اش می سازید . گله من از ویروس نیست . من از آنتی ویروس های بزرگ گله مندم که تا ویروس می بینند از تخریب هراسان می گردند .و دوستان خود را تخریب می نمایند . ...ادامه دارد

ایرانی گفت...

مگر تا به حال فیلمهای سینمایی به یاد ماندنی را ندیده اید همچون گوزنهای بهروز وثوقی و صدها فیلم دیگر را ..در داستانها و در فیلمها نمی توان از همان اول به کوبیدن مسئله و موضوع بد پرداخت . این خواننده نازنین است که در روند داستان متوجه زشتیهای کارها یا چیز های زشت می گردد . اظهار فضل نمودن درمان کننده درد ها نیست .بگذار انسان زشتیها را ببیند تلخیها را بشناسد تا از آن راحت تر بگریزد . در بیش از صد مجلس فلوت زنی یا همان تریاک کشی و هزار مجلس شرابخواری نشسته ام اما به اندازه نوک سوزنی قدم کج بر نداشته ام . اگر با چند جمله کسی بخواهد معتاد شود همان بهتر است که معتاد شود باید اراده ها را تقویت نمود . باید زشتیها را نشان داد تا زیباییها نمایان شوند . بین من و دیگران چه فرقی باید باشد خواهر من . اگر این جور که شما می فر مایید پس حجاب در جامعه باید اجباری گردد . خانمهایی که در سایت تصاویر برهنه خود را به رویت گذاشته اند باید یک مانتو و یک روسری بر عکسهای خود بکشند ؟ چه فرقی بین این عکسها و تریاک وجود دارد ؟ این هم نوعی اعتیاد روحی و در بر دارنده لطمات جسمی و جنسیست . پس بهتر است منطقی باشیم و کاسه کوزه ها را بر سر یک نفر نشکنیم به خاطر این که خود را سلطان نیکیها و رهبر ایجاد جامعه فاضله نشان دهیم . اگر به جابی این حرفها دست یاری یکدیگر را بفشاریم به هم محبت کنیم درد های دیگران را درد های خود بدانیم دیگر کمتر کسیست که به دنبال مواد و اعتیاد برود . فشار های روحی عقده های روانی کمبود محبت و....عوامل دیگری انسان را به سوی اعتیاد می کشاند . چه با داستان چه بی داستان ...می توانم تا صبح برایتان بنویسم ولی در پایان از مسئولین محترم سایت لوتی انتظار دارم که با رفتار منطقی خود دوستان خود را آزرده خاطر نسازند و یقین بدانند که اگر دوستان یا نویسندگان دلسوز تر از آنان نباشند کم از آنان نیستند چون که لوتی خانه عشق است و برای حفظ این خانه تلاش خواهند کرد و خواهند جنگید . درود به همه شما نازنینان پر حوصله و درود به لوتی خور عزیزم که به طور متوسط برای هر اثرش ده نظر داده شده که انتظار می رود به این مسئله نیز توجه گردد . لوتی خور نازنین همیشه در قلب ما جای داری امیدوارم شجاعانه با اعتماد به نفس بالایت همچنان پیروز مندانه به کارت ادامه دهی و بدانی که من و عزیزانی که از تو حمایت کرده اند در کنارت خواهیم بود . با درود فراوان به همگی و نهایت احترام و امتنان : ایرانی

 

ابزار وبمستر