ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نقاب انتقام 77

خب بهشته خانوم هرچقدر دوست داری فریاد بکش . سها  لباساشو در آورده بود و با یه شورت و سوتین روبروم قرار گرفته بود . از این بیم داشتم که بخواد منو لختم کنه . من نباید اجازه این کارو بهش می دادم . اگه بهشته منو در این وضعیت بد می دید دیگه نمی تونست تا آخر عمرش منو ببخشه هر چند از روی ناچاری این کارو انجام می دادم . هنوز خاطره قبل ودفعه پیش از یادم نرفته بود . هنوز کابوس اون دفعه رو می دیدم . همسرم سکوت کرده بود . می دونست حرف زدن فایده ای نداره . می دونستم که در قلبش دنیایی از آشوب برپاست . داره شکنجه میشه ولی نمی دونه چیکار کنه چون نمی دونه که این هرزه می خواد چیکار کنه . سها یه شورت و سوتین براق به رنگ مشکی به تنش بود که خیلی بهش میومد -عزیزم اگه از رنگش خوشت نمیاد بگو عوضش کنم . ببینم تو از قرمز خوشت میومد یا لیمویی . یادم نرفته یه بار ازم خواسته بودی که شورت قرمزه مو بپوشم و تو شورت و لاپامو با هم گذاشتنی تو دهنت ؟/؟ اوخ چه کیفی داشت  . یه ساعتی دوبار ارضام کردی . این عوضی اومد و دیگه مثل اون وقتا بهم توجه نداری . رفت و عین روانی ها یه ساک دستی از اتاق بغلی آورد که کلی لباس زیر زنونه درش بود . همونجاشورت رو از پاش در آورد بهشته سرشو به طرفی بر گردونده بود تا اونو نبینه . تا تن لختشو نبینه -خانوم ما نا محرم نیستیم . اگه شوهرت منو ببینه ایراد شرعی داره که من همین حالا ایرادشو رفع میکنم .. شر گویی اون گل کرده بود . -سهراب بیا بند سوتین منو از پشت ببند . -نه من این کارو نمی کنم . رفت طرف بهشته موهای قشنگشو از پشت کشید و گفت حرکت بعدی من اینه که با قیچی این موهای قشنگو از ته بزنم . اون وقت عروس خانوم میشه یه عروس  زشت . ببینم اون وقت بازم دوستش داری ؟/؟ -سها تو هر کاری کنی هر جوری زهرتو بریزی قدرتشو نداری اون نیرو اون وجودی رو که در جسم  عزیز ترین عزیزم وجود داره از بین ببری . اون وجودش روحش متعلق به منه همون طور که من مال اونم . هیشکی و هیچی نمی تونه ما رو از هم جدا کنه .-جز سها . بهت نشون میدم . این قدر مغرور نباش سهراب . دنیا همین جوری نمی مونه . الان دیگه یواش یواش نوبت اینه که من دور بگیرم . نمیشه که در دنیا همش به روی یه پاشنه بگرده -چه اشکالی داره عفریته . اگه این گشتن درست باشه چه اشکالی داره !-ببین سهراب این جوری اگه یکدفعه بخوام خودم از اول ببندمش و بذارم جنسش طوریه که سخته . می خوام تو با دستای قشنگت این کارو برام انجام بدی . چقدر دلم تنگ شده برای اون لحظه هایی که  کف دستتو میذاشتی رو سینه ام . وقتی با گرمای دست مردونه و لطیفت و با هوسم نوک سینه هام تیز می شد تو چقدر با حال اونا رو میکشون می زدی .. اشک از چشای بهشته جاری بود . سها یه زمانی زنم بود و یه زمانی هم واسه پیاده کردن نقشه هام اونو معشوقه خودم کرده بودم . حالا داشت یه سری  واقعیتهای دفن شده رو از زیر خاک در می آورد . مسائلی که واسه بهشته حل شده بود و دیگه جاش نبود که بازم از این چیزا بشنوه . می دونستم چه حالی داره . سها داشت هر دوی ما رو عذاب می داد . سوتینشو نبست . با همون سینه های لخت اومد جلوم . -عزیزم من یک آدمکش و یک قاچاقچی خطرناک هستم . سینه های درشت سها هنوز همون حالت گذشته شو داشتند . اون قدر تیز بین بود که متوجه شد من دو ثانیه ای نگاهمو بهش دو خته بودم  . -چیه خوشت میاد ؟/؟ اومد طرفم . به زور می خوایت نوک سینه شو به دهنم بچسبونه . گیج شده بود . خودمو کنار کشیدم . -اگه دوست داری بریم اتاق بغلی . عیبی نداره . اگه جلوی زنت سختته من حرفی ندارم . بذار بهشته جون حس کنه که شوهرش چیکار می کنه .. صداشو برد بالا چرا چیزی نمی گی سهراب چرا کاری نمی کنی . امروز باید تکلیف خودمو با این دختره یکسره کنم .. -سها خواهش می کنم تو برو به خلاف و قاچاقچی گریهای خودت برس و کاری به کار ما نداشته باش . یک آدم خانه به دوشی مثل تو که حق عاشق شدن نداره . -اتفاقا این خانه بدوشها هستند که باید عاشق شن تا بتونن یه آرامش برسن . -من باید چیکار کنم که بذاری  بهشته بره . -اون هیچ جا نمیره . از این جا تکون نمی خوره . اون همین جا وای می ایسته و می بینه حس می کنه اون لحظه ای رو که تو داری نطفه یه خوشگلو توی شکمم می کاری . اگه جلوی دیدنشو بگیره جلوی شنیدنشو که نمی تونه بگیره . -سهراب شورتمو بکش پایین . با دستای خودت . بکش بببین که اون زیر چه خبره داره واست گریه می کنه . مث من که از درون دارم گریه می کنم  و .... گریه امونش نداد . -چقدر تو سنگدل و بد جنسی .... ادامه دارد .. نویسنده ...ا یرانی 

5 نظرات:

شهرزاد گفت...

ممنون

ایرانی گفت...

شهرزاد گل وگرامی! منم ممنونم از توجه و حسن نظر و همراهی شما . روز و روز گار خوشی داشته باشید ...ایرانی

داستانهای مامانی گفت...


ای آن که دیده دوخته ای بر خلیج فارس
این لقمه با شکمبه تو سازگار نیست
چون درون آب زلالش بدون شک
ماهیست ای پابرهنه عرب سوسمار نیست

چهارشنبه ۱ مهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۴:۵۱:۰۰ (

ایرانی گفت...


داستانهای مامانی نازنین اولا پوزش مرا بپذیر که این پیام تو رفته بود به اسپم و این روز ها از بس پیامهای اسپم به زبانهای چینی و انگلیسی زیاد شده که دو تا از پیامهای دوستان از جمله شما در میان آنها مانده و من تازه متوجه شدم . از شعر و پیام زیبا و دلنشینت سپاسگزارم . این کوردلان داخلی و خارجی و بیگانه پرست کور خوانده اند که بخواهند نام زیبای پارس را از روی دریای همیشه پارس محو نمایند . البته ما برای عربهای عزیز و ایرانیهای عرب و آن دسته از عربهای فهمیده و با شعور ارزش قائلیم . هستند در میان دولتمردان ما که بیگانه پرست تر از هر بیگانه ای هستند . وقتی این کثافتها به خاطر حفظ منافع خود در سوریه آن زمان که پراید 7 میلیون بود و دو میلیون به سوری ها می دادند تا مردمش را در رفاه داشته باشند که انقلاب نکنند آن وقت از عرب های بیگانه چه انتظاری داری . جالب اینجاست که راننده تاکسی سوری پراید 2 میلیونی سوار اعتراض داشت و ایرانی ها را لعنت می کرد که چه ماشین آشغالی را به آنها داده اند . البته من که پولم را حرام سوریه نکرده ام ولی اگر آنجا بودم می گفتم که خریدار و فروشنده هر دو آشغال تر از این ماشین هستند . شاد و سر بلند باشید داستانهای مامانی عزیز . پاینده باد ایران , ایران آریایی ..ایران کوروش کبیر ....ایرانی

چهارشنبه ۸ مهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۱:۱۱:۰۰ (GMT+۰۴:۳۰)

ناشناس -ایرانی گفت...

ناشناس گفت...
بازهم سلام خدمت شما دوستان عزیزم.اقای ایرانی با امیر اقا صحبت نکردی تا ادامه داستان رو ببنویسه یک ماه گذشته و من هنوز منتظر داستان هستم اگه میشه این داستان رو ادامه بدید.بازم ممنون از زحمات تون

چهارشنبه ۱ مهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۱۲:۳۵:۰۰ (GMT+۰۴:۳۰)
ایرانی گفت...
با سلام و عرض پوزش اولا به عرض برسونم که این پیام رفته بود لای بیست تا پیام چینی و انگلیسی که معلوم نیست از کجا میاد در قسمت هر زنامه یا اسپم و تازه شانسی متوجه شدم و در ثانی داداش امیررو مدتیه که خودم خبری ازش ندارم . مسافرته کجاست نمی دونم . به محض این که تماس گرفتم باهاش یعنی موفق به تماس باهاش شدم حتما این مسئله رو میگم . فکر کنم یکی دو قسمت بیشتر نمونده . ممنونم ازن و مجددا پوزش می طلبم . شاد و سربلند باشی ..ایرانی

چهارشنبه ۸ مهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۱:۲۸:۰۰ (GMT+۰۴:۳۰

 

ابزار وبمستر