ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

کون گنده مامانم وکیرمن 4 (قسمت آخر )

سوراخ کون مامانم تنگ و قرمز مایل به قهوه ای روشن که دور اون چین خورده بود کمی برجسته..! به نظر میرسید کونش براحتی گشاد بشه معلوم بود این سوراخ کون کیر زیادی خورده بود و اون کون گنده خوراک گاییدن بود. واقعا یه نظر من هیچ مردی نمی تونست از خیر گاییدن یه همچین کووون گنده و بی نظیری براحتی بگذره. دیدن اون کون زیر کیر هر مردی مث یه رویا میمونه. حالا من نمیدونم مامانم تا حالا با کیا بوده و چند بار کون داده اما به هرحال خوبیش برای من این بود که راحت میتونستم مامانمو از کون بکنم و بدون اینکه محدودیتی با دردی داشته باشه. اون کون راه زیادی اومده بود تا به دست من رسیده بود و عین یه غذا آماده خوردن بود و نیازی به آماده شدن نداشت و فقط کافی بود توی اون کون بزرگ رو خالی کنی و بعد کیرتو بچپونی توش. اوففففف . وقتی مامانم زانو زد وکونش را قمبل کرد اززیبائی و برجستگی کونش از حیرت سوتی زدم وگفتم: مامان جون چقدر کونت گنده و بزرگه واقعا"معرکست خوش به حاله اون کیری که تورا داره و ازاین کوس وکون استفاده میکنه مامان در حالیکه زانوشو بیشتر جمع میکردتا گردی کونش بزرگترنشون داده بشه گفت قربونت برم عزیزم که عاشق کون گنده مامانت شدی. این کس و کون مال خودت میشه و میتونی هر وقت خواستی حسابی اونارو بکنی. اوفففف که پسرم چه کیر کلقت و بزرگی داره برای کون مامانش. جون فقط باید قول بدی دیگه سراغ کسی نری، دست از جنده بازیت برداری سریع گفتم: مامان جون تو خوشگل ترین و سکسی ترین زن برای منی و کون گنده ت بخدا بهترین و سکسی ترین کونی هست که دیدم. نمی دونی چقدر عاشق این کون گنده تم مامان ومیخوامش. دلم میخاد فقط برای من باشه و کیرمن برای تو. ما میتونیم بهترین حال سکسی را با هم ببریم قبوله.؟ مامانم خندید گفت: من که آرزومه از این بعد کون مامانت مال توئه و توام کبرت برا منه، اصلا من دربست در اختیار توام عزیزم همه جام مال توئه. ما باید حسابی هوای همو داشته باشیم و حسابی بهم لذت بدیم . .صورت مامان رو محکم گرفتم و یه بوسه طولانی به لباش زدم گفتم مامان جونم خیلی میخوامت عاشقتم همبشه دوستت داشتم و میخواستم مال من باشی من عاشقتم مامانی دلم میخواد اووف حسابی اونقدر کونت بلیسم که برم توش. هر دومون یه لرزش کوچک شهوانی کردیمو گفتم حالا برای شروع میخوام امشب کون گنده مامانم برای من باشه میخوام اونوحسابی بوش کنم و بعد بلیسمش و بعد بکنمش میذاری مامان جون . اونم در حالیکه که مثل من حسابی حشری شده بود گفت باشه عزیزم کونم امشب مال توئه خیلی وقت داریم به کسم هم باید برسی گاهی وقت ها. من میمیرم برای اون کیر کلفت که تعربفشو اون فریده جنده کرده میخوام بخورمش اومممم.برش گردوندم و شلوارشو کمی دادم پایین تر و سرمو بردم لای کون بهشتی مامانم و مدهوش بوی آمیخته عرق لای کونش و بوی تنش و بوی سوراخ کونش شدم. اوففف حال منو فقط کسایی درک میکنن که بو یکی از قوی ترین راه های بیدار سازی و تحریک جنسی اونها به شمار میاد. بوهای نافذو تند و تیز همیشه منو حسابی تحریک میکردن. اوف آرزوم بود که یه روز لای کون گنده مامانمو بو کنم و مست بشم. و حالا مامانم کونش قمبل کرده بود جلوی من و سرمو برده بودم لای کونش. روی فضابودم کون مامانم عجب بویی میداد صورتمو بیشتر فشار دادم لای کونش و کاملا فرو رفتم لای اون کون بزرگ. اووووووه قلبم از هیجان داشت می ترکید. دماغمو گذاشتم روی سوراخ کون مامان و با تمام  وجودم بوی بهشتی شو کشیدم درونم اووف، .و گفتم اوه عجب کونی داری مامان جون خیلی بو داره لای کونت و دیوونم میکنه. مامانم با خنده ای شهوانی گفت بچه نشستمش بوی عرقه مریض مبشی. گفتم که من دوست دارم این بوی کونت رو عاشقشم مریض چیه، گفت: اوه تمی دونستم پسرم این قدر حشریه، وای خیلی حشری هستی، سرمو کمی بیرون آوردم گفتم وای وقتی مامان آدم به این خوشگلی و لوندی باشه معلومه که حشری هستم. بعدش زنی خوشگلی مثل شما یا این کون گنده، بوی کونش بهترین بوی دنیاست. شورتات خیلی کم این بو رو میدن این کون گنده ست که حسابی بو میده و در بهشته برای من. فدای کونت بشم.حالا میخام حسابی بلیسمش و سرمو سریع بردم طرف سوراخ کونش وبازبونم شروع کردم به لیسیدن سوراخ کون مامانم سعی میکردم هرطور شده زبونمو  بکنم تواون سوراخ خوشگل وداغ... که یکدفعه ماهیچه های اطراف سوراخ کونش شروع کردن به بازی کردن وسوراخ کونش باز وبسته شدن...منم نوک زبونم گذاشتم در سوراخ کونش وازاینکه کونش بازبونم بازی میکردوگاها" زبونمو گاز میگرفت چه لذتی میبردم تمام وجودم درنوک زبونم جمع شده بود وحالا دیگه زبونمو راحت درسوراخ کون مامان که کمی باز شده بود میچرخوندم ولبام به خوبی ماهیچه های اطراف سوراخ کونشو لمس میکرد..... بادستامم پستوناشو فشارمیدادم و...مامان هم جیغ میکشید..... زبونموتو شکاف کونش می چرخوندم و حسابی لیسش میزدم دراین حالت هم من وهم مامان که جیغ میکشید به اوج شهوت رسیده بودیم ....چندلحظه ای بعدآروم سرم رابلندکردم گفتم مامانی کونت اماده ست نا کیرمو بکنم توش. مامان گفت نه بزار خوب خودم خالی کنم میخوام حسابی بهت کون بدم. پاشد رفت سمت دستشویی . شلوار شو کامل درآورد اما هنوز بلوزش تنش بود. وفنی به کون گنده مامانم نگاه کردم باورم نمی شد فکر میکردم توی خوابم و الانم بیدار میشم. و نمی تونم کیرمو تا ته بکنم تو کونش. همین جوری به کون مامان نگاه میکردم تا رفت توی دستشویی. کیرم داشت می ترکید دلم میخواست میرفتم توی دستشویی نگا ش میکردم اما دلم میخواست خودمو سورپرایز کنم با کون آماده ش وقنی برای کیرم له له میزد. سریع برگشت مامانم و کونشو کرد سمت من بفرمایید ارباب من اینم غذای شما. عجب کونی شده بیا شروع کن با دست زدم به کپلای کونش. نگاهی به کیرم کردم و دستی بهش کشید و کیر تو وافعا یه چیز دیگه است مواظب باش یواش یواش بکنی. جر میخورم. دلم میخواست خیلی وحشیانه و خشن کون مامانم بکنم. چرخوندمش و کون گنده مامان ناهید رو..  رو به هوا کردم و دستی به لاش کشیدم
بادیدن کونش فورا" سرکیرم را که با تف خیس بودگذاشتم در سوراخ کونش کمی درش مالیدم وآهسته سرکیرمو فشاردادم تو خیلی تنگ بودکمی بیشتر فشار دادم که ناله مامان تبدیل به جیغ شدوگفت: وای.. ..مردم .. دارم پاره میشم..... چکار ..میکنی...مگه میشه کیرتو یهو بکنی تو کونم...میشه..؟ تراخداهمون بازبونت بمالش بیشتر خوشم میاد.... آخه کیرت خیلی کلفته....سوختم...!! ......... توجه ای به حرفاش نکردم و دوطرف کمر یهنشو  سفت گرفتم وکمی تف به سوراخ کونش وسرکیرم مالیدمودوباره سرکیرمو گذاشتم سر سوراخ کون مامان که حالا هم تندتربازوبسته میشدوهم قرمزتر شده بود کمی بداخل فشاردادم مامان خودشو جمع کرد گفتم: نترس مامان جون، خودت که استادی اولش کمی درد داره ولی زود خوب میشه یه ذره تحمل کنی همه چی روبراه میشه وحال میکنیم.!!... صدای گریه اش میومد ...تو اون لحظه دیگه چیزی حالیم نبود...کیرمو فشاردادم تو خیلی تنگ بود از انتخاب خودم که اول کون را برای گائیدن انتخاب کرده بودم خیلی راضی بودم ... کمی کیرمو جابجا کردم وباز فشاردادم... درحالیکه مامان جیغ میکشید ومتکا را گاز میگرفت سرکیرم رفت تو وجاگرفت , اونوهمونجا نگرش داشتم تا ماهیچه کون تنگش شل بشه ..... سوراخ کیرم ازفشاری که آورده بودم داشت جر میخورد...درحالیکه هردومون عرق کرده بودیم فشار دیگه ای بکیرم آوردموتقریبا" شش سانت ازکیرم رفت تو...تنگی کون مامان داشت از لذت وشهوت بی حالم میکرد....واقعا" چه دنبه ای وچه کون باحالی.....دیگه به ناله وفریاد مامان که پیچ وتاب هم میخورد ومن سفت گرفتش بودم اعتنا نمیکردم ومیخواستم هر چه زودترکیرموتا خایه بکنم توکونش و جرش بدم..... کمی مکث کردم .....درحالیکه کیرم دل میزد یه فشاردیگه بش دادم ونصف بیشتر کیرمو کردم توکونش ...آه و ناله خودمم بلند شد....سرمو بالا گرفته بودم وبا دستام سفت کمروآبگاه نرم مامان رو گرفته بودم واجازه نمیدادم تکون بخوره..... هرچنداز درد وشاید همراه بالذت بی حال شده بود وتکون نمیخورد ولی برای من گرفتن کمرموقع گائیدن کون یه دنیا لذت بهمراه داره ... نگاهی به کیرم وسوراخ بازشده کون مامان که حالا دیگه کیرم تا خایه توش رفته بود انداختم ولذت بردم....خدایا این منم که مامان خوشگلم رو ازکون میکنم ؟!......احساس کردم جداره کونش به کیرم چسبیده...روش خم شدم وحلقه دستمو دورکمرش سفتر کردم وسگی بهش چسبیدم ..دیگه ازکیرم چیزی بیرون نمانده بود مامان هم یواش ناله میکردولی تکون نمیخورد.!!.. کمرشو ول کردم و پستوناشو گرفتم.. اوناهم سفت شده بودن...! کمی تکون خوردم ببینم میتونم کیرمو آزادکنم...دیدم خوب کیرم توکونش گیر کرده و کون مامان از داخل دل میزنه بخوبی تپش اونو حس میکردم.. همین طورکه روش خم شده بودم واز اینکه کیرم توکون گرم وداغش بود و لمبرای گوشتی نرمش حسابی لای پاموپرکرده بودحسابی لذت میبردم ازاین نوع کون کردن کیف میکردم....وهمزمان گردن وموهاشو بومیکردم ومیبوسیدم چندلحظه ای همین جوری موندم و بعدآروم کمی کیرمو کشیدم بیرون . ماهیچه های کونش تقریبا" شل شده بودن کمی بیشترکشیدم بیرون ...... کیف میکردم....دوباره بایه فشارکیرمو دادم تو....که صدای کونش از بغل کیرم زد بیرون.....کون گنده مامان چه ناله ای کرد.....وچه حالی بمن دست داد از شوق ولذت لرزیدم!! .. باشنیدن صدای کونش.... شروع به تلمبه زدن کردم.. برا هربارکه کیرمو میکشیدم بیرون سفت تر میزدم بره تو... حالا دیگه باهرفشاری که میزدم کونش یه صدا میکرد.... حسابی باصدای کونش حال میکردم.... حالا دیگه نرمی سوراخ کون مامانمو بخوبی حس میکردم چراکه با هربار تلمبه زدن غشاء داخل کونش سفت کیرمو بغل میکرد و مالش میدادو ناله میکرد..!! ...مامان ناهید هم آخ ..و.. اوخ... میکرد وباهرحرکت من اونم خودشوجلوعقب میبردوسعی میکردباسن ولمبرای گوشتی کونشوبیشترومحکمتربمن بچسبونه و..هوم ....هوم.. ناله میکرد.... حسابی داشتیم باهم حال میکردیم.... مامانم کون میداد ومنم میکردم.. اونم چه کونی جوووون یه کون گنده و گوشتی ...!!!..کون مامانم شل شده بود کیرم رو کون مامانم شل شده بود کیرم رو کشیدم بیرون..... کونش حسابی گشاده بود معلوم بود مامان ناهید تو کون دادن خوب حرفه ای بود چون کیرم تمیز تمیز بود اصلا روش مدفوع نبود چون دوباره فشار دادم ....... کیرم تا خایهرفت توی کون داغش.... حالا شکمم میخورد به لنبرای نرم ودنبه ای مامان بالذت تواًم باهیجان دستمو کشیدم روی لنبرای گنده وگوشتی کونش .... چه صاف ونرم ...نفس عمیقی کشیدم... اووف ! این منم که دارم مامان جونمو ازکون میکنم..؟. این یک آرزوی محال بود که حالا به اون رسیده بودم!....
دودستی کونشو سفت گرفته بودم وخودموآماده کردم برای تلمبه زدن... مامان کمی کونشودادبالا........ .... شروع کردم تلمبه زدن........مامان هم .. آه.... وناله اش بلندشد... سرموبردم بیخ گوشش ......
گفتم:.. اوف.. مامان چه حالی دارم باهات میکنم... عجب کون گنده و باحالی داری دارم می میرم. بهترین کون دنیاست جووووووون حال میده کونت و این بار بیش از دفعه ای  که توی کون یا کس کسی آب کیرمو  ریخته باشم توی کون گنده مامان ناهید خالی کردم............
اما این سکس یک سرآغاز بود .........دیگه حال ندارم . بعدا از بقیه سکس هام براتون می نویسم...پایان ..نویسنده . .راکو ROCCO

6 نظرات:

احسان گفت...

ایرانی گرامی دوست عزیزم
سلام
چن مدتی دسترسی نداشتم به سایت ،تازه اومدم ماشاالله چقدر داستان نوشتین،وقت نکردم جدیدا برو بخونم ،این داستانو خوندم عالی بود مثل خودت ،مثل همیشه ،
می دونم پر رویه تازه برگشتم بخوام درخواستم بدم،ولی از اونجایی که می دونم گلی این کارو می کنم ،می خواستم اگه امکانش هست یه داستان چند قسمتی در مورد یه زوجی بنویسی که تازه ازدواج کردن ،بعدش دوست عروس داستان که از شهر دیگست تو شهری که این زوج زندگی می کنن دانشگاه قبول میشه و به هر دلیلی خوابگاه گیرش نمیاد اصلا میشه گفت دانشگاه آزاد قبول شده ،خلاصه میاد تو خونه دوستش که تازه ازدواج کرده به اصرار دوستش ساکن میشه و از این طریق هر روز بیشتر و بیشتر باهاشون اخت میشه و ...،چاکرت احسان

ایرانی گفت...

با درود به احسان نازنین و دوست داشتنی . خوشحالم که بر گشتی ... البته این داستان رو من ننوشتم . یک نفر برای من فرستاد و من به اسم اون نوشتم . و جزو سه چهار داستانی بود که در این چهار ساله از دیگران بود و من منتشرش کردم . اصلا من اسم این جوری واسه داستانم انتخاب نمی کنم .که از آلات جنسی در عنوان استفاده کنم . ولی به سلیقه دیگران احترام میذارم و داستان قشنگی بود . دست راکو جان درد نکنه . در حال حاضر با توجه به زیاد بودن داستانها و این که نمی تونم به داستانهای فعلی برسم و حتی بعضی از داستانها رو هفته ای یک بار منتشر می کنم نمی تونم داستان جدیدی اضافه کنم .. و امید وارم در آینده بشه این کارو انجام داد .. حتی چند روزه که می خوام یک داستان تک قسمتی کوتاه هم بنویسم وقت نمی کنم و اضافه کردن داستان نه تنها منو از داستانهای قبل دور می کنه بلکه به اون داستان جدید هم نمی تونم توجهی بکنم .. با تشکر از محبت و همراهی تو نازنین ... ایرانی

احسان گفت...

شما آقایی
زیاده خواهی منو ببخش،میدونم سرت شلوغه،امیدوارم در آینده بتونی اینم بنویسی،
یه مسئله دیگه ایرانی جان فکر نمی کنی این وبلاگ در سطح شما نیست،کاش یه سایتی داشتین مثل لوتی همه چیز مرتب و شکیل خیلی قشنگتر می شد هم دسترسی به داستان ها راحت تر بود،
امیدوارم همیشه سربلند باشی

ایرانی گفت...

نظر لطفته احسان جان که این عقیده رو در مورد من و نوشته هام داری .. این جا چند مسئله رو باید در نظر گرفت این که یک سایت مدیریت می خواد و پرسنل زیاد و معمولا سایت ها به وسیله تبلیغات ساپورت میشن .. برای منی که کارمند هستم و امروز رو سر کار نرفتم و دوازده ساعت کنار زنم نشسته بودم تا به خاطر بسته بودن راه گلو اگه چیزی می خوره گیر نکنه و...هفت هشت نوع بیماری داره ..همین هم خیلیه .. از طرفی من این وبلاگ را بر بهترین سایتهای دنیا ترجیح میدم . سال 89 که تازه شروع کرده بودم به نویسندگی داستانهای سکسی داستانهامو برای چند تا سایت از جمله شهوانی می فرستادم .. لوتی که مقرراتش اون موقع به نظرم عجیب و غریب میومد .. سایت ک .تو ک یه داستان منو گذاشت کلی هم طرفدار پیدا کرد ولی سایت جمع شد ... سایت امیر سکسی داستانهای منو شروع کرد به منتشر کردن .. فقط یک نفر ..مدیر وبلاگ امیر سکسی ..امیر دوست داشتنی در همین سایت بود ... من داستانهامو برای شهوانی هم می دادم خنده دار این جا بود که عده ای داستان منو از سایت امیر کپی کرده به اسم خودشون می ذاشتن در اون جا یا در شهوانی . ولی خود من که نویسنده بودم اعتراض می کردم توجهی نمی کردند ..اما امیر مدیر محترم و با مرام همین وبلاگ که تازگیها به خاطر مشغله زیاد شاید سالی 3 بار هم با هم مکالمه نداریم اومد و گفت ایرانی تو صاحب اختیاری به غیر از تو هین هرچی دلت خواست بنویسی و خودت منتشر کنی این ریش و این قیچی .. و این رفتار او برایم بسیار با ارزش بوده که هیچوقت از یادم نمی رود . برای همین خانه ای را که در آن راحتم برای من به مانند قصر است . برای من سایت داشتن و این جور بر نامه ها مهم نیست . برای من دوستی ها ارزش دارد . نویسندگی ارزش دارد . احترام به یکدیگر ارزش دارد ... من تمام داستانهامو اول در سایت امیر منتشر می کنم .. بعد لوتی ... اما دختری که عشقشو از دست داده بود و زجر می کشید و با عشقش در لوتی آشنا شده بود ازم خواست داستانی بنویسم از زندگی او و فقط در لوتی منتشرش کنم .. من داستان عشق و جدایی رو نوشتم از زندگی این دختر .. با این که غم انگیز بود و من عادت ندارم این جور داستانهای غم انگیز بنویسم ولی نوشتم .. با این که تمام داستانها رو اول این جا می ذارم ولی اون داستان رو در این جا نذاشتم فقط در لوتی گذاشتم به خاطر احترام به یک دلشکسته . . این اخلاقهای ماندگار باید بهش بها داده بشه .. احترام به همو ...منم عشقم به نویسندگیه ..من خدمت که بودم هنوز لیسانسمو نگرفته بودم . اون موقع بودم یک سرباز صفر دیپلمه ولی کار اداری داشتم .. اما آن قدر با همه خوب تا می کردم و با کار اداری زیاد و هوای همه رو داشتن طوری شده بودم که شاید باور نکنی همه دوستم داشتن .. افسرا فرماندها از زندگی خصوصی خودشون می گفتن .. سربازا به زور می خواستن رخت و لباس منو بشورن و من نمی ذاشتم . بازم بیشتر بهشون خدمت می کردم .. ده روز می رفتن مرخصی .. ده روز هم غیبت می کردند واسشون گزارش نمی کردم و خیلی کارای دیگه ... خلاصه دنیا خیلی چیزا داره که میشه باهاش خوش بود . .من این جا رو این وبلاگ رو به عظمت یک دنیا می بینم . چند تا وبلاگ غیر سکسی به من گفتن بیا نویسنده ما شو .. قبول نکردم . این جا هم که نفع مالی ندارم .. واسه عشق به نویسندگی و دوستان گلمه .. اما هیچ وقت فراموش نمی کنم زمانی رو که دوست داشتم نوشته هام منتشر شه و مدیر محترم اینجا امیر عزیز خیلی زود باورم کرد بهم اعتماد کرد..و اعتماد به نفس داد ..من خودم از نظر امنیتی و کارای فنی و وبلاگ سازی و طرح زیاد وارد نیستم.. چون فقط دوست دارم بنویسم و وقت کارای دیگه رو ندارم و اون این بستر رو برام فراهم کرد . ....وقتتو نمی گیرم . ممنونم از این گونه تشویق و دلگرمی دادنت ... الان هم بعد از ظهر نخوابیدم .. هنوز فرصت نکردم داستان لبخند سیاه قسمت بعدیشو بنویسم . و برم دو تا داستان گناه عشق و یک سر و هزار سودا رو کنترل و ادیت کنم و بعدشم آپدیت . با سپاس ار تو احسان عزیز ...ایرانی

نوید گفت...

سلام
خیلی داستانه خووبی بود .. جناب ایرانی عزیز ، اگر نویسنده ی این داستان باز هم ادامه داد بگو در مورد سکس های مامانش بنویسه ..
خیییلییی ممنون

ایرانی گفت...

حتما .. اون در خصوصی سایت لوتی این داستانو واسه من فرستاد.. و گفت بعدا بازم می نویسه ولی پس از ارسال قسمت آخر دیگه خبری ازش نشد .. با تشکر : ایرانی

 

ابزار وبمستر