ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

لبخند سیاه 22

-ببخشید من اصلا متوجه نبودم شما اینجایید - یعنی این حرفایی که در مورد من زدید اگه من نبودم نمی بایستی بر زبون می آوردید ؟. .. بذار راحت تر حرف بزنم . تو باید بدونی که حرفات و خواسته هات چقدر  برام مهمه .. خدای من چه گستاخانه حرف می زد .. انگاری که داشت با دوست دخترش صحبت می کرد ویا این که همسرش . اما من نمی خواستم به اون توجهی داشته باشم .. نمی دونستم چی بگم . فقط سکوت کرده بودم . حرفی نزدم . اون متوجه حالتم شده بود .. عذر خواهی کرد و رفت .. من و مهرانه تنها شده بودیم . فرزاد هم در گوشه ای با دوستاش بود . از این که من و مهرانه  رو در کنار هم می دید خیلی خوشحال بود . اون خیلی احساساتی بود .. -مهرانه  چطور شد که از همسرت جدا شدی .. -فکر کردی من مث توام که خودمو علاف یه مرد کنم ؟ زندگی یعنی عشق و حال از امروزت لذت ببر . خب شوهرم می دونست که من اهل تفریح و این ور و اون ور رفتن و خوشگذرونی هستم . مثل تو نبودم که خودمو علاف بچه کنم . هر یکی دو ماه یه دوست پسر عوض می کردم . از اون با کلاساش . چه حالی میده وقتی هر چند وقت در میون  بدن لختتو میذاری در آغوش یکی دیگه هم خودت لذت می بری هم اون . بیشتر دوست پسرام از من کم سن تر بودن . می دونی چقدر آدم روحیه می گیره ؟ خیلی خوبه آدم شوهر داشته باشه و بخواد بره دنبال این کارا . این جوری فضول کمتره . ولی دیگه شرایط طوری شد که مجبور شدم . به کسی اجازه نمیدم تو کارم دخالت کنه .. خودم مستقل هستم دارم واسه خودم زندگی می کنم . تغییر هیجان در زندگی خیلی به نفع آدمه . اصلا حس نمی کنی داری پیر میشی . اون طرف مردایی رو می بینی که شصت سالشونه ولی احساس جوونی می کنند و طوری هم تیپ می زنن که انگار نه انگار .. زنا هم همین طورن ولی وقتی زن به سی می رسه خودش حس می کنه که از زنای کم سن تر از خودش داره عقب می مونه . تو هم از این لاکت بیا بیرون . تا کی می خوای خودت رو علاف این جور زندگی بکنی -پس واسه چی بر گشتی .. -گفتم بیام استراحتی بکنم و دوستامو ببینم و فامیلامو ولی غریبه نیستی این جا همین چند وقتی یه دوست پسر پیدا کردم . ولی پنج سالی ازم کوچیک تره . بهش نگفتم سال دیگه میشم سی ساله . اصلا از این عدد خوشم نمیاد . اگه بدونی مهران چقدر دوستت داره . اون هنوز عاشقته و تو رو می خواد .-اون که با کلی زن و دختر بوده ..منو می خواد چیکار .. -میگه اگه تمام دنیا رو بگرده هیشکی مثل تو پیدا نمیشه . اون با تمام وجود عاشقته .. -اون عاشق من نیست . چون تا حالا هر کی رو که اراده کرده به دست آورده می خواد در مقابل من هم احساس پیروزی کنه . همون بهتر بره موهاشو گیس کنه . -در موردش این طور قضاوت نکن . اون داداشمه من اونو به خوبی می شناسم . اون خیلی عاشقته -که چی ؟ من شوهر دارم -داشته باش عزیزم . مگه من نداشتم ؟ حالا شرایط من فرق می کرد و از هم جدا شدیم ..-یعنی چه منظورت چیه .. من از اون زنایی که تو فکر می کنی نیستم .. -یعنی مث من نیستی ؟ این دفعه که رفتی جلو آینه یه نگاهی به خودت بنداز .. خیلی زیبایی .. جوونی .. ولی اونو با عکس چند سال پیشن مقایسه کن .. همیشه این طور نمی مونی . برو دنبال هیجان .. هیجان به زیر پوستت آب میندازه .. بهت روحیه میده . احساس تازگی می کنی .. در همین لحظه یه مردی  اومد کنارمون که به نظرم اومد خیلی شبیه مهرانه .. اون یک ساعتی می شد که از پیشمون رفته بود و هنوزم بر نگشته بود . خیلی بد شد .. -مهرانه این آقا با شما کار دارن -فرزانه جون اگه بدونی چقدر خودمو کنترل می کنم که سورپرایز شدن خودمو نشون ندم .. این همون داداش مهران خودمه .. سه ساله بهش میگیم حالا برو یه تنوعی به موهات بده .. اصلاحش کن .. شبیه سرخپوست ها شدی .. یه حرف بهش زدی که این وقت شب معلوم نیست موهاشو داده به دست کی تا بهت نشون بده حرفات چقدر براش مهمه .. بی اختیار لبخندی رو لبام نقش بست ولی نمی خواستم بیش از این کاری کنم که یه چراغ سبزی باشه برای دوستی بیشتربا مهرانی که می دونستم  هدفش چیز دیگه ای بود ..شاید اگه سالها پیش,  اون دوست دختر دیگه ای نمی داشت من باهاش دوست می شدم .. ولی حالا نمی تونست مال من باشه و اگرم می تونست من نمی تونستم مال اون باشم .. اون خیلی جذاب بود . چقدر بهش میومد این مدل اصلاح موی سر . اون نمی تونست عاشق کسی باشه .. تازه چه تاثیری داشت که منو دوست داشته باشه -عزیزم معجزه شده . واقعا معجزه شده .  با این که  در اون لحظات هیچ احساس خاص و تمایلی به مهران نداشتم ولی احساس غرور می کردم از این که سبب این تغییر اون شده بودم .. اون شب مهرانه ازم خواست که برای هفته دیگه شب جمعه ای رو شام برم خونه شون . یه مهمونی گرفته که  ما چند تن از دوستان قدیم می خواهیم دور هم باشیم -مطمئن باشم مجلس زنونه هست ؟ -پسرا و مردا بیکار نبودن تحویلمون بگیرن -خدا از دلت بشنوه مهرانه .. باشه میام .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر