ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مامان بخش بر چهار 82

نوروز رو کرد به نریمان و گفت آقا جون اجازه هست ؟ -پسرم اجازه ما دست شماست. این مادرته . غریبه که نیست . ما اینجا با هم نداریم .. نوروز یه اشاره ای به پدرش زد که بیاد جلو تر . چون در اون شرایطی که اون بود نمی تونست حرکت کنه . نمی خواست مادرش که در حال ساک زدن بود اذیت شه و توازن به هم بخوره . نریمان اومد جلو ونوروز در جا پشت دست پدرشو بوسید .. پدر خیلی آقایی .. منصوره زن نوروز که دید جریان از این قراره که دیگه باید هر کی به هرکی بشه اومد جلو و گفت نوروز خان چیزی که عوض داره گله نداره . شما و مادرت یعنی مادر شوهر من .. پس من و بابات یعنی پدر شوهر من .. اونم کیر نریمانو گذاشت توی دهنش .. -پسرم با اجازه . -آقا جون اجازه ما دست شماست .  از این تعارفات خنده ام گرفته بود .  ناصر شوهر خواهر و نیما شوهر دختر نوروز مونده بودن با محجوبه و محبوبه . این منصوره خسته شده بود از بس داشت با کیر نریمان ور می رفت تا یه جورایی اونو شقش کنه . انگاری کیر این مرد بزرگ بشو نبود . پسرام یکی یکی داشتن دور منو می گرفتن .-بچه ها برین کنار باد بیاد . نمی خوام ریخت هیشکدومتونو ببینم . ..خیلی مراقب بودم که سوتی ندم و حرفی نزنم که مردان همسایه متوجه شن که من قبلا با پسرام رابطه جنسی داشتم .  اول از همه اسحاق پسر بزرگه ام بود که با پررویی خودشو به من رسوند . -چیه پسر .. دیدی که اونا رفتن سراغ هم حالا تو هوس منو کردی ؟ -مادر خودت مگه نگفتی که سکس با محارمو پیاده کنیم . -آره من گفتم . ببینم این مسابقه فوتبال جریانش چی بود . یعنی توی کس مادرت زهر ریخته بودن ؟ -مامان هیچ عسلی شیرین تر از عسلی نیست که توی کس مامان جون باشه . -پررو .. کارشو کرد . منو رو زمین خوابوند و لاپامو به دو طرف باز کرد و سرشو گذاشت اون وسط . منم کم از اونا نداشتم منتها میگن دزد ندیده یا دیده نشده پاد شاهه . در حقیقت این من بودم که می تونستم زبونمو رو اونا دراز نگه داشته باشم . این پسرای شلوغ و شوت .. اشکان بیا جلو بینم . تو خیلی دل نازکی . می دونم گول حرف داداش بزرگاتو خوردی . دهنمو باز کرده و گفتم بذار تو دهن مامان تا آروم شی . فدات شم . کوچیک که بودین من به شما پستونک می دادم حالا نوبت شماست که بهم پستونک بدین . اشکان کیرشو کرد توی دهنم و منم شروع کردم به ساک زدن . به اندازه کافی دیگه تنبیه شده بودن . اون طرف هم نیما رفته بود سراغ عمه زنش محبوبه و ناصر هم رفته بود سراغ برادر زاده زنش محجوبه  .. .. خیلی حال می داد تماشای اونا . تونسته بودم بانی خیر بشم . صدای ضربات کیر یکی پس از دیگری بر تن و بدن این خانوما شنیده می شد . منتها طرف من قحطی یا کمبود زن بود . یه خورده که فکر کردم دیدم بچه های بیچاره منم تا حدودی حق داشتن .. چهار نفری فقط یک نفر رو گاییدن  شاید واسشون یکنواخت شه ولی من به اندازه کافی برای اونا سنگ تموم میذاشتم . با این حال اونا طوری از گذشت و بخشش مادرانه من خوشحال شده بودند که  با هوس افتاده بودن رو سر من و می خواستن نشون بدن که مادرشون بهترین  زنیه که می تونه اونا رو سر حالشون کنه . طبق معمول اسحاق  پیشقدم شد و کیرشو فرو کرد توی کس مامانش .. جفت گوشاشو کشیدم و گفتم پسر دلت میومد به مادرت خیانت کنی ؟ طوری از اونا باز خواست  می کردم که این صورت مسئله که من رفته بودم زیر کیر مردای همسایه  پاک شده به نظر می رسید . جالب این جا بود که اونا جراتشو هم نداشتن که به روم بیارن که من با اون چهار تا مرد همسایه بودم . شاید فکر می کردن که تمام این کارا فقط به خاطر انتقام گیری بوده . شایدم این طور نبوده . چون زنی که داره زیر کیر چهار نفر دیگه لذت می بره حال و روزش مشخصه یعنی حتما پسرام متوجه بودن که من دارم لذت می برم .  یه نگاهی به اون هشت نفر انداختم و دیدم چها تا کیر داره چهار تا کسو می کنه ولی در همون حال اونا با تعجب داشتن به من نگاه می کردن که چه طور امکان داره منی که با توپ پر و آتیش گرفته اومدم واسه الم شنگه و یه چیزی هم طلبکار بودم  این جور پر حرارت رفتم زیر کیر چهار تا پسرم . قیافه همه شون خنده دار بود من رو کیر اسحاق نشسته بودم و احسان هم کرده بود توی کونم . ناصر خان که داشت جوون ترین زن محفل یعنی محجوبه رو می کرد گفت ارغوان خانوم دستتون درد نکنه که باعث و بانی خیر شدین . منم از اون جایی که کیر اشکان توی دهنم بود و افشین هم از بغل داشت کیرشو می فرستاد کنار کیر اشکان و نمی تونستم حرفی بزنم فقط سرمو تکون می دادم . .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی 

2 نظرات:

دلفین گفت...

عالی بود دادشم دمت گرم

ایرانی گفت...

درود بر تو دلفین جان خسته نباشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر