ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

پسران طلایی 137

سینا و سارا صداشون در نیومد .. با این حال پسر شیطنت کرده در همین حال کس مامانشو لیس می زد . سارا موهای سر سینا رو می کشید ..  با این که خوشش میومد و لذت می برد از این می ترسید که صداش در بیاد و دخترا متوجه شن .. اون طرف ساناز به شدت نگران شده بود ..
 ساناز : رودابه چه صدایی شنیدی ؟ صدای مرد بود ؟
رودابه : بابات که خونه نیست . مگه مامانت دوست پسر داره ؟ دوست مرد داره ؟ 
-زبونتو گاز بگیر چی میگی دختر . مامان من اهل این حرفا نیست
-چه اشکالی داره ساناز جون . زن هم باید یه جورایی خودشو راضی نگه داشته باشه این که نمیشه مردا چند تا چند تا داشته باشن و زن همون یه مورد مثلا حلال خودشو هم نداشته باشه ؟ خدا پدرت رو بیامرزه . عشق و حال و صفا که باشه دیگه حلال و حرام سرش نمیشه . 
-صدای مرد بود ؟
 -نمی دونم . بریم اصلا به ما چه مربوطه ..
-رودابه این موضوع به خودم مربوطه . تو برو بخواب الان خودم ته و توی قضیه رو در میارم .
 -می خوای چیکار کنی
 -نمی دونم
-می خوای سینا رو بیدار کنی ؟
 -اون عصبانی میشه . صبح باید بره سر کار و آژانس و همش باید دنده بزنه و ترمز و کلاج کنه و توی این ترافیک و اعصاب خرد کنی  ها اگه این چند ساعت هم نخوابه حسابی از دست من عصبی میشه .
دل تو دل ساناز نبود . به شدت ناراحت بود .. یعنی ممکنه سینا و مادرش با هم رابطه داشته باشن ؟ اون دفعه حرکات مشکوکی داشتن .. برهنه توی بغل هم بودند که سینا نصفه و نیمه قانعش کرد که محبت مادر و فرزندی بوده .. یعنی پسری که با خواهرش رابطه سکسی داره ممکنه با مادرش هم همین رابطه رو داشته باشه ؟ تصور این موضوع واسش کشنده بود . رودابه هم همین نگرانی رو داشت ..
-من تنهات نمی ذارم ساناز ..
-از چی باید بترسم ؟ مگه دزد و قاتل و جنایتکار وارد خونه ما شده ؟
 سینا به مادرش گفت که دخترا دارن پج پج می کنن .
 -مامان اونا مشکوکن به این که در این اتاق مردی هست یا نه . حتی ساناز ممکنه به منم مشکوک باشه . فکر کنم سر و صدای ما رو شنیده باشن ..
 سینا اون قدر آروم حرف می زد که سارا بیشترشو متوجه نمی شد ..
-مامان لباس خواب تنت کن .. خودت رو بزن به خواب ..برو بیرون و اعتراض کن که چه خبره بیدارش کردین
 -تو کجا میری ؟
-زیر تخت هرچند نباید بذاری کسی بیاد داخل ..
 نقشه شون گرفت .. سارا درو باز کرد ..
-دخترا چه خبرتونه !
 رودابه :
این دور و برا یه صداهای مشکوکی شنیدیم ..
سارا : وای خدا مرگم بده .. بچه ها حواستون باشه .. پس بریم سینا رو هم بیدار کنیم .. دسته جمعی رفتن طرف اتاق سینا و سینا هم سریع اونا رو دور زد و از کنار اتاق دخترا خودشو رسوند به حیاط .. بعد هم زمانی که همو دیدن سینا هم رفت توی خط فیلم و می خواست حال دخترا رو بگیره و کمی هم اونا رو دست بندازه .. یه خورده هم بی خیال شده بود و داشت اونا رو می پیچوند ..
 سینا : شما هم همون صدایی رو که من شنیدم شنیدین ؟
خلاصه دسته جمعی داشتن همو رنگ می کردن .. سینا به اتاقش برگشت و ساناز ار گاسم شده هم رفت که بخوابه .. خواب به چشای رودابه و ساناز راه نمی یافت . سینا دوست داشت زود تر به صبح برسه و بتونه بره سر کار .. هر چند کار روز و شبش فرقی با هم نداشتند .. هر دو تاش یکی بود و خسته کننده . حداقل مشتری یه وقت و ساعت معینی داشت و اگه ارضا می شد  می رفت .
ساناز : رودابه تو استراحت کن من یه کاری با داداشم دارم . می خوام در مورد مامان باهاش حرف بزنم . این که باید هواشو داشت .. راست میگی رودابه جون شاید حق با تو باشه . بابا هم این روزا بهش بی توجهه ..
رودابه با تعجب نگاهی به ساناز انداخت و گفت تو تا یه ساعت پیش می گفتی داداشت خسته هست و صبح زود باید بره .
-الان هم همینو میگم اما چه کنم که مسئله مامان مهمه و اون صبح که بره تا شب بر نمی گرده . اگه مامان دوست پسر داشته باشه چی ..
ساناز خاطرش آسوده بود که سینا پیش سارا نرفته .
ساناز به اتاق داداشه رفت .. درو از داخل قفل کرد ..
-دختر تو این جا چیکار می کنی ..
-داداش دلم برات تنگ شده بود . من چقدر منتظر تو باشم . مگه منو مث زنت نمی دونی ..
-برو بگیر بخواب . الان رودابه مشکوک میشه -خب به درک بشه .. من که خربزه می خورم پای لرزش می شینم .
-خربزه چیه کیر داداش خیلی داغ تره ..
 -کیر داداش ساناز فداش .
ساناز گریه کنان خودشو انداخت توی بغل سینا .. تو منو دوست نداری به من توجهی نداری 
-ساناز تو اگه دوستم می داشتی دیگه این دخترو امشب نمی آوردی این جا .
-میگی چیکارش کنم . از خونه ام بیرونش کنم ؟
-پس بیا توی بغل خودم ..
-داداش هیچ حرفی نمی زنیم ..
 -اگه رودابه فضولی کنه بیاد بگه من صدات کردم نبودی ..
-اولا تا این حد فضولی کردن خودشو به رخ ما نمی کشه تازه ما میگیم بودیم در محوطه خونه و زیر پارکینگ با هم حرف می زدیم . حالا لختم کن ..
 اونا رفتن روی زمین طوری که سکسشون سر و صدا نداشته باشه ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر